پیکر عسل بدیعی بازیگر سینما و تلویزیون در میان حضور پرشکوه مردم و هنرمندان به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) تشییع شد
خوش به سعادت کسانی که اگر اسم هنرمند را انتخاب میکنند، تعهد این نام را دارند مانند عسل بدیعی که بسیار متعهد بود.
عسل بدیعی 12 فروردینماه امسال بهعلت ایست تنفسی که به خونریزی مغزی منجر شد، درگذشت و اعضای بدن او بنا به درخواست خودش به بیماران نیازمند اهدا شد.
بدیعی متولد سال 1356 در تهران بود و در سال 1375 به سینما راه یافت . وی 17 سال از عمر 36 سالهاش را در جمع هنرمندان و اعتلای هنر ایران صرف کرد. او با فیلم «بودن یا نبودن» به کارگردانی کیانوش عیاری فعالیت حرفهیی خود را آغاز کرد . در این فیلم به عنوان گیرنده عضو ایفای نقش کرد و به تبع این بازی و با پیروی از این روش و منش ، آخرین نقش زندگی اش را با اعطای عضو به 7 نفر جاودانه ساخت ...........
یادش گرامیباد............
مرده زنده نمیشود ، اما زنده میکند
باور کنید این علامتهایی که روی صفحه مانیتور بالا و پایین میروند چند روزیست خط راست شدهاند، این بالا و پایین رفتن ها دیگر نشان از زندگی نیست.
باور کنید صبح تا شب و شب تا صبح پای این تخت نشستن و انتظار کشیدن ثمرهای ندارد.
شاید قلب هنوز بتپد، شاید اگر این چشمها باز شوند قرنیهاش نور را عبور دهد و تصویر بسازد، شاید هنوز خون در رگهای کلیه و کبد جاری باشد، اما مغز مرده، مرده که دیگر زنده نمیشود.
چند تخت کنارتر توی همین ICU یا حتی چند اتاق آن طرفتر، یا اصلاً در یک شهر و بیمارستان دیگر چند آدم مغزشان زنده است اما قلبشان درست کار نمیکند، یا کبد و کلیههاشان تنبل و مریض شده، یا در سانحه اتومبیل چشمهاشان را ازدست دادهاند.
نباید میشد، هیچکس دلش نمیخواهد عزیزش را بیحرکت و چشم بسته روی تخت بیمارستان ببیند، هیچکس دلش نمیخواهد عزیزش را بهجای غذا با سرم قند و نمک زنده نگهدارند، اما وقتی که شد باید به ردپای اراده خدا نگاه کرد، به اینکه خدا چه میخواهد.
شاید این کارت سبز را توی جیب و کیف و یا میان کتابهای اویی که امروز روی این تخت خوابیده دیده باشید، این کارت سبز یعنی من میدانم ممکن است روزی مغزم مرگ را تجربه کند، یعنی من اگر مرگ مغزی شدم اجازه دارید با مرگ من آدمهای دیگر را زنده کنید.
یعنی اجازه دارید دو آدم دیالیزی را از هر هفته وصل شدن به دستگاه راحت کنید، از نخوردن و نیاشامیدن. یعنی دلم میخواهد دو آدم دیگر با چشمهای من ببینند، یعنی کبد، کلیه و قلبم زندگیشان را در وجود کسی دیگر ادامه دهند، نه اینکه بدون خاصیت بمانند.
دو یا سه هفته بیشتر هم نگهاش داشتید، اصلاً یک ماه، دو ماه، آدمی که نه میشنود، نه نگاه میکند، نه راه میرود و نه میفهمد و دکترها هم میگویند زنده نمیشود دیگر کسی که دچار مرگ مغزی شده، پس چرا؟
چرا؟ آدم است دیگر، همیشه امید دارد، از دست دادن عزیز سخت است، اینکه تصمیم بگیری وجود عزیزت را میان آدمهای دیگر تقسیم کنند دردآور است، اما این که از میان آمار بالای مرگ مغزی در ایران شمار اندکی به اهدا عضو ختم میشوند دردآورتر است.
عددها دقیق نیستند، آمارها را نداریم که سالانه یا ماهانه چند نفر مغزشان میمیرد اما هرچه هست کم است شمار خانوادههایی که حاضرند اعضای بدن عزیزشان را اهدا کنند.
ای کاش علتها را بررسی کنیم، اینکه چرا آنقدر سخت است اجازه دادن، شاید بزرگترین علت امید است، امید به لطف خدا که شاید معجزهای رخ دهد.
شاید اگر بدانیم یک پزشک جراح مغز و اعصاب میگوید: یک بیمار مرگ مغزی هرگز به زندگی برنمیگردد کمی این تردیدها را از بین ببرد.
دکتر «پرندوش سپهری» به خبرنگار ایسنا منطقه کرمانشاه، میگوید: در صورت بروز مرگ مغزی، همهی فعالیتهای الکتریکی مغز از بین میرود و هیچ فعالیتی در سلولهای مغز مشاهده نمیشود و حتی جریان خون مغزی هم قطع میشود.
پاسخ شبههها را هم میدهد، اینکه گاهی اعلام میشود کسی که مگر مغزی شده بازگشته و ادامه میدهد: در مواردی که عنوان میشود بیمار مرگ مغزی به زندگی برگشته تشخیص اشتباه بوده و فرد دچار مرگ مغزی نبوده است.
سپهری یادآوری میکند: هرچه زمان نگهداری بیمار مرگ مغزی طولانیتر شود اعضای بدن وی به آسیب، حمله میکروبها و یا عفونت دچار میشود و بتدریج قابلیت استفاده ارگانها از دست میرود.
به گفتهی این پزشک متخصص، بهترین زمان اهدا اعضاء افراد مرگ مغزی شده یک تا دو هفته اول است و پس از آن اگرچه در صورت مساعد بودن شرایط میتوان فرد را نگه داشت، اما قابلیت استفاده از ارگانهای وی از دست میرود.
شاید حالا کمی کار برای خانوادههایی که یک فرد مرگ مغزی شده دارند آسانتر شود، اما آرامش روانی هم لازم است، باید خانوادهی فرد از ته دل راضی باشند، شاید این نارضایتی گاهی علل روانشناسی دارد.
سراغ روانشناس هم رفتیم، خود فرد که نمی تواند در این شرایط برای اعضایش تصمیم بگیرد، پس رضایت خانواده شرط است. یک روانشناس میگوید: اغلب خود افراد با اهدا اعضاء پس از مرگشان مخالفت ندارند و بیشتر خانوادهی افراد مقاومت میکنند.
به گفتهی دکتر «فرهاد محمدی» حتی عدهای تصور میکنند چون تک تک اعضای بدن در جهان آخرت باید پاسخگوی اعمال باشند، ممکن است گناههای فرد پذیرنده عضو به حساب کسی که اعضای بدنش را اهدا کرده نوشته شود.
وی در خصوص علت عدم تمایل برخی به دریافت کارت اهدا عضوهم میگوید: برخی افراد چون تصویر مشخصی از فرد پذیرندهی عضو و چند و چون اهدا اعضایش ندارد، ممکن است گاهی با این کار مخالفت کنند و ادامه میدهد: باید در خصوص نحوه اهدا عضو و روند آن شفافسازی شود. چون گاهی افراد فکر میکنند ممکن است اعضای بدن آنها پس از مرگ به فرد نیازمند تعلق نگیرد و یا فروخته شود که این موضوع زمینهی مخالفت و مقاومت آنها را فراهم میکند.
این روانشناس امید به زنده ماندن تا لحظه آخر را از دیگر علل مخالفت با اهدا عضو میداند و یادآوری میکند: برنامههایی که صدا وسیما اخیراً از زنده شدن بیمار در لحظه آخر پخش میکند تا حدودی مشکلساز شده است.
سراغ دانشگاه علوم پزشکی هم رفتیم، که ببینیم هر سال چه تعداد کارت اهدا عضو میدهند به آنهایی که تقاضا دارند، آمار ندادند اما گفتند چطور میشود کارت گرفت.
کارشناس مسوول بیماریهای خاص و اهدا عضو دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه گفت: هر فردی که به سن قانونی رسیده میتواند اصل شناسنامه و کپی آن را همراه ببرد، در محل دانشگاه فرم و وصیتنامه را پر کند و همان جا کارتش را بگیرد.
«آزیتا شکوهی» میگوید: با اعلام وزارت، حتی فردی که کارت اهدا عضو دارد در صورت مرگ مغزی اعضایش با اذن خانواده اهدا میشود و کارت بیشتر نقش تشویقی دارد تا خانواده فرد ترغیب شوند.
میگوید وقتی خانوادهی فرد رضایت بدهند چهار پزشک که ابلاغ وزیر دارند باید مرگ مغزی بیمار را تایید کنند و بعد اعضایش اهدا شود.
این مقام مسوول معتقد است هر کاری به فرهنگسازی نیاز دارد و یادآوری میکند که از هر اقدامی که فرهنگ اهدا عضو را بین مردم رایج کند حمایت میکنند.
................
فکر میکنم حالا کمی وضعیت مرگ مغزی شفاف شد، فکر میکنم حالا آدمهایی که بیمار مرگ مغزی دارند راحتتر به لیست افرادی که در انتظار پیوند ریه، کبد و کلیه هستند، فکر میکنند.
کاش روزی برسد که هیچکس وقتی مرگ مغزی شد پیکرش با قلب و کلیه سالم به خاک سپرده نشود، کاش خانوادهها موافق شوند عزیزشان حتی اگر جوان هم هست اینقدر بیهوده به دستگاه متصل نباشد و تا فرصت از دست نرفته زندگی را به چند نفر دیگر هدیه کنند.
کاش رسانهها کمک کنند و نشان دهند خانوادههایی را که هر کدام از اعضای وجود عزیزاشان را در وجود فرد دیگری به ودیعه نهادهاند.
کاش روزی برسد که هر ایرانی در کنار کارت ملی و شناسنامه خود یک کارت اهدا عضو هم داشته باشد که زیرش نوشته: «مایلم اعضای بدنم را در زمان مرگم اهدا کنم، باشد که ادامه زندگی اجزای وجودم نجات بخش زندگی دیگری باشد».
-------------------------------------
گزارش از فاطمه کمانی، خبرنگار ایسنا منطقه کرمانشاه