سهلانگاری مسئولان به قیمت پای دختر دانشجو
تا همین چند روز پیش در اتاق ۱۱۰ بخش ارتوپدی بیمارستان... بستری بود. اتاقی شلوغ با شش بیمار و تا دلتان بخواهد ملاقاتی؛ گوشهای از اتاق هم ماریا با پایی متورم و سیاه روی تخت دراز کشیده بود؛ پایی که بیشتر به تکه گوشتی گندیده شبیه بود تا پای انسان.
صبح روز دوم مهر امسال، «ماریا» در حال پیاده شدن از سرویس دانشگاه بود که ناگهان در اتوبوس زودتر از انتظار بسته شد و با حرکت اتوبوس، چادر ماریا هم کشیده شد. او به زمین خورد و دو چرخ اتوبوس یکی پس از دیگری از روی پاشنه پایش رد شدند تا حادثهای رقم بخورد که او را تا امروز به جای صندلی دانشگاه بر تخت بیمارستان دوخته است.
پزشکان میگویند پای چپش تا محدوده لگن کامل عفونی شده است؛ ضایعهای که سبب شده ماریا پنج بار به اتاق عمل برود؛ اما گویا هنوز پرونده عملهای جراحی او بسته نشده و قرار است دو عمل جراحی دیگر بر پای او انجام شود. با این همه، هنوز پزشکان مطمئن نیستند پس از انجام هفت جراحی، پای این دختر دانشجو بهبود مییابد یا نه!
این در حالی است که ماریا رسیدگی نکردن پزشکان و کارکنان بیمارستان را دلیلی میداند برای عفونت پا و گسترش آن به دیگر نقاط بدن. غروب روز تصادف، پس از عکس گرفتن و معاینه و شست و شوی پا، ماریا به اتاق عمل رفت. اما پس از عمل، ماریا را در اتاقی شش نفره و کنار سطل زباله عفونی بستری کردند و همین سبب شد تا او علاوه بر عفونت شدید پا از نوک انگشت تا ناحیه لگن، دچار عفونت دستگاه گوارشی شود.
«رسیدگیها کافی نیست، کسی به تبهای شدید و اعتراضها و نگرانیها جواب نمیدهد»؛ این تصویری است که ماریا از بیمارستان... میدهد و به آن اعتراض دارد؛ «من به بیمارستانی که اجازه میدهد به جای دکترها، دانشجوهایش بیمارانی مثل من را که وضعیت بدی دارند، معالجه کنند اعتراض دارم».
«راهاندازي» يا «از پا اندازي»؟
چهار روز پس از عمل پزشکان او را مجبور به راه رفتن کردند. آنها اصطلاح «راهاندازی» را استفاده میکنند و وقتی میبینند ماریا زیر بار نمیرود، یک دانشجوی سال سوم تخصص به هر ترتیبی شده به عنوان پزشک معالج او، بیتوجه به التماسهای ماریا، او را روی ویلچر مینشاند.
خودش میگوید: «روی ویلچر نشستن همان و ترکیدن هر چه تاول خونی زیر نشیمنگاه و ران، همان. من گفتم که پای آسیب دیده من به تنهایی روی ویلچر جا نمیشود، چه برسد به اینکه بخواهم دو پایم را روی ویلچر بگذارم، اما دکتر من را به زور روی ویلچر نشاند».
اینها را میگوید و با نفسی تنگ ادامه میدهد: «دو روز بعد استاد آن پزشک (دانشجوی تخصص) آمد و گفت که این پا اصلا به درد راهاندازی نمیخورده و فقط باید آویزان شود»؛ اما آویزان کردن پا همان و آسیب دیدن زانو، همان؛ متخصص ارتوپد میگوید زیر زانو هم با این کار نقرس شده است. از آن روز به بعد دیگر پا را آویزان نمیکنند... .
این دردها تداوم داشت که یک شب درد معده امان ماریا را میبرد؛ درد معده همراه با خونریزی دستگاه گوارش. با دستور پزشک آندوسکوپی شده و معلوم میشود معده وی عفونت کرده است. از اینجا به بعد تب هم به دردهای ماریا افزوده میشود و رسیدگی خوب نیست تا بالاخره یک شب تب و درد آنقدر بالا میرود که به ام-آر-آی فرستاده میشود؛ سینه و پا کاملا عفونی شدهاند، روند جدید کنترل عفونت با تجویز آنتیبیوتیک است.
نوشدارو پس از مرگ سهراب
روز نوزدهم مهر، نماینده بوکان در مجلس برای رسیدگی به وضعیت ماریا به بیمارستان رفت. قسیم عثمانی با دیدن وضعیت پای ماریا و میزان ناراحتی برادرش، شروع به نامهنگاری و پیگیری وضعیت او کرد.
عثماني پيشنهاد ميدهد كه با معاونت دانشجويي و سازمان خدمات دانشجويي دانشگاه تهران تماس بگيرند و بپرسند چرا با اينكه در جريان وضعيت بودند، پيگيري نكردهاند و چرا با وجود اين همه اعتراض به کار بيمارستان، او را به بيمارستان ديگري منتقل نكردهاند؟
از فردای آن روز شرایط تا حدی تغییر کرده و برخی پزشکان و مسئولان به سراغ ماریا میروند تا ظهر روز بیستم که گویا مسئولان بیمارستان عمل فوری برای وی تدارک دیده بودند، ولی دانشگاه مانع از این اتفاق شده و او را به بیمارستان سینا منتقل کردند.
حالا اتاق خصوصیاش در بخش وی-آی-پی بیمارستان آرام است و خبری از کثیفی و شلوغی و رفت و آمد نیست. اما ماریا هنوز همان است؛ بیمار، ناآرام، با نفسی که درست مثل پیرزنهای هفتاد ساله از زور گرفتگی، گاهی صدایش را قطع میکند.
در مدت بستری بودن در بیمارستان سینا، چهار بار عمل شده؛ گوشت را از پایش جدا کردهاند و شست و شو دادهاند، اما هنوز دو عمل دیگر پیش رو دارد تا تازه به آنجا برسند که آیا میتوانند گوشت پای راستش را جدا کنند و به پای چپ پیوند بزنند یا نه.
از پرسنل بیمارستان سینا راضی است، به او رسیدگی میکنند. اما شکایت دارد، گلایه نه، شکایت دارد: «به من نرسیدند، نباید حتما نماینده مجلس میآمد تا رسیدگی میکردند. من دانشجوی دانشگاه تهرانم، من تحت پوشش بیمه آن دانشگاهم. آنها در قبال من مسئول بودند.
-----------------
پایان