او بيش از نيمقرن از زندگياش را صرف تحقيقات در حوزه بيماريهاي عفوني کرده است و امروز به حق او را پدر طب عفوني ايران مي دانند. پرفسور عليرضا يلدا علاوه بر نيم قرن تحقيق و تدريس الگويي از پايبندي به اخلاق و ساده زيستي است. مردي که تمام اين سال ها اخلاق حرفه اي برايش اولويتي مهم بود. دغدغهاي که باعث شد در تمام دوران زندگي حرفياش در قيدوبند ماديات و مطب و بيمارستان خصوصي نباشد.
من هيچوقت دوست نداشتم رابطه مالي با بيمارانم داشته باشم و آنها را به چشم کيف پول ببينم. بيش از نيمقرن تلاشي چنان از سر صدق و راستي که از او چهرهاي مهربان و دلسوز ساخته است.
دکتر يلدا از سال1336که از دانشکده پزشکي فارغالتحصيل شد تا امروز در بخش بيماريهاي عفوني دانشگاه علوم پزشکي تهران فعاليت ميکند فعاليتي58ساله که تا امروز ادامه دارد. عشقي که همچنان پيرمرد85ساله را هرروز تا بخش تحقيقات بيماريهاي عفوني بيمارستان امام خميني ميبرد. عشق به تحقيقات و پايبندي به اصولي که هيچگاه او را وارد کارهاي اجرايي و مناصب دولتي نکرد. او هميشه محققي بيادعا ماند.
دکتر يلدا از برگزيدگان اولين همايش چهرههاي ماندگار در سال81بود و از سال 88تا امروز بهپاس خدمات علمي ايشان درزمينه بيماريهاي عفوني جايزهاي بينالمللي به نام او هرساله به بهترين پزشکان حوزههاي مختلف اهدا ميشود. جايزه اي که بسياري آن را نوبل ايراني مي دانند.
او مؤلف مجموعه ششجلدي کتاب بيماريهاي عفوني و صاحب دهها عنوان مقاله داخلي و خارجي است. پاي صحبتهاي دکتر يلدا نشستيم از کودکيهاي ديروزش تا موفقيتهاي امروزش ...
آقاي دکتر چه چيزي شمارا به درس خواندن و بعدها پزشکي علاقهمند کرد؟
: من85سال پيش در خيابان پامنار از محلههاي قديمي و نسبتاً فقيرنشين تهران به دنيا آمدم. پدرم کارمند دولت و مسلط به زبان فرانسه بود و مادرم ديپلم و خانهدار که نقش بسيار زيادي در علاقهمند کردن ما به درس داشت. مادرم به ما ياد داد که هميشه درس و مدرسه برايمان در اولويت باشد .البته خودم هميشه به دليل غروري که داشتم ،علاقمند بودم جز
برترينها باشم و تمام تلاشم را براي برتر بودن در کلاس ميکردم ،و اگر نمره پاييني ميگرفتم خودم از بقيه خجالت ميکشيدم و نگران بودم که
همکلاسي هايم درموردمن چه فکري ميکنند.
من تمام دوران تحصيلات ابتداييام را در همان خيابان سيروس گذراندم و بعد به دبيرستان اديب درخيابان لالهزاررفتم. فقط سال ششم به دليل معدل خوبي که داشتم و بهواسطه عمويم به دکتر مجتهدي معرفي شدم و به دبيرستان البرزرفتم و به دليل همان معدل خوب من را سريع پذيرفتند.
باوجود اينکه من از يک مدرسه معمولي به آنجا رفته بودم ولي زماني که معلمهاي دبيرستان البرز علاقه و تسلط مرا ديدند، از من خواستند، صبحها زودتر به مدرسه بروم و با بقيه بچهها تمرين کنم و من باکمال ميل قبول کردم.
به ياد مي آورم صبحهاي خيلي زود بيدارميشدم، براي سماور، آتش روشن ميکردم و چاي را براي مادرم دم ميکردم و بعد به مدرسه مي رفتم و بچههايي که در درس مشکل داشتند، زودتر ميآمدند و باهم تمرينها را حل ميکرديم تا بقيه هم بيايند و زنگ بخورد.
پس هميشه مورد تشويق بوديد؟
نه اصلاً. مادرم هميشه تأکيد ميکرد که بايد درس بخوانيم،
ولي تشويق خاصي نبود نه در خانه و نه در مدرسه.شرايط آن زمان با امروز اصلا قابلمقايسه نيست ما فکر ميکرديم وظيفه ما درس خواندن است ،منتظر تشويق و جايزه نبوديم.
من معتقدم که استعداد و پشتکار حرف اول را ميزند. تشويق و حمايت مهم است ولي ذات انسان و ارادهاش خيلي مهمتر است. من از سال 1336که تحصيلات دانشکده پزشکيام تمام شد تا امروزدر همين بيمارستان و بخش بيماري هاي عفوني کار ميکنم ، هيچوقت دنبال ماديات و موقعيتهاي کاري و اجرايي، يا تشويق و حمايت خاصي نبودم، چون هميشه معتقدهستم که يک پزشک بايد درزمينه تخصص خودش کار کند، کار اجرايي مال ما نيست. کار اجرايي را يک نفر با مدرک ليسانس هم ميتواند انجام دهد، ولي طبابت کار هرکسي نيست و يک پزشک بايد ذهنش متمرکز به کار تخصصي خودش باشد.
به نظر شما نقش خانواده و محيط در شکلگيري آدمها در اولويت نيست؟
به نظر من نقش خود انسان خيلي بيشتر از عوامل محيطي است ،استعداد و پشتکار شرط پيشرفت است و البته که شرايط جانبي هم تأثير دارد، ولي من بهشدت معتقدم که استعداد و پشتکار حرف اول را ميزند.
من در خانوادهاي بزرگ شدم که مذهبي و بهشدت پايبند به اخلاق بودند. يادم هست روزي که تصميم گرفتم رشته پزشکي را انتخاب کنم ، پدرم از من پرسيد: « واقعاً ميتواني در اين جامعه طبابت کني و اصول اخلاقي را فراموش نکني؟» اين تأکيد و نصيحت پدرم را هيچوقت فراموش نکرده ام. پدرم شرايط جامعه را ميدانست ،مردم را ميشناخت ومي دانست طبابت صحيح در اين جامعه چقدر سخت است.
مادرم هميشه مشوق ما بود ، اما هيچوقت به من نگفت بايد پزشکي بخوانم ،يعني هميشه نه تشويقي بود و نه تحميلي. من فکر ميکنم خودم ذاتاً درسخوان بودم و پشتکار عجيبي داشتم.
وقتي در درسي نمره کم ميگرفتم، به دليل همان غروري که داشتم واقعاً غصه ميخوردم و همان حسي که دوست داشتم هميشه برتر باشم، مجبورم ميکرد که هميشه خوب درس بخوانم.
شما در مدرسه معمولي درس خوانديد و محلهاي که زمينههاي انحراف در آن زياد بود،چطور آلوده شرايط نشديد؟
من در خيابان سيروس بزرگ شدم و دبيرستانم در خيابان لالهزار بود ولي چه من وچه برادرها و خواهرم هميشه تحت همان تربيت مذهبي خانواده بوديم. من تمام دوران تحصيلم تا سال سوم دانشکده پزشکي نمازهايم را در مسجد و به جماعت ميخواندم.
ما اعتقادات مذهبي بهدوراز تعصب و خرافات داشتيم ،در خانوادهاي بودم که ميدانستم نبايد کار خلاف کرد. پدرم خيلي اهل حسابوکتاب و حلال و حرام بود و هميشه به ديگران کمک و محبت ميکرد. پدرم هيچوقت پولدار و ثروتمند نبود، ولي مناعت طبع داشت و اهل کار خير و کمک به ديگران بود و همين منش و رفتار ناخودآگاه روي ذهنيت ما تأثير داشت.
در محل ما اراذلواوباش هم بودند ، ولي من و برادرهايم جمع دوستانه و متفاوتي داشتيم با ديگران خيلي دم خور نبوديم و بيشتر مشغول درسومشق هايمان بوديم.
من هيچوقت شرايط مالي خوبي نداشتم که بتوانم به کلاس زبان بروم، ولي خودم صرفاً باپشتکار زبان انگليسي را در حد خيلي خوب خواندم.
و به روال معمول آن روزها که هرکسي رشته طبيعي ميخواند دررشته پزشکي شرکت ميکرد، من هم آزمون پزشکي شرکت کردم و چون هميشه درسم خوب بود، قبول شدم.
پس آرزوي پدر و مادرتان نبود که شما حتماً دکتر باشيد يا مهندس؟
اصلاً هيچوقت تحميلي نبود .همانطوري که منبعدها هيچوقت به دخترهايم تحميل و حتي تأکيد نکردم که پزشکي بخوانند. من دو دختردارم .دختر بزرگم دکتراي هواشناسي دارد ودر دانشگاه پنسيلوانيا تدريس ميکند و دختر کوچکم دندانپزشک است . رشته هاي درسي آنها کاملاً انتخاب خودشان بود نه من و نه همسرم که پزشک متخصص زنان است، هيچوقت آنهارامجبوربه تحصيل در رشته خاصي نکرديم.
فشارهاي والدين به بچهها ضربه ميزندو آنها را دچار عذاب وجدان ميکند. رشته و حرفه شما بايد شمارا خوشحال کند و باانرژي نگه دارد. چطور ممکن است کاري را دوست نداشته باشيد و از آن لذت نبريد و بعد انتظار داشته باشيددر آن پيشرفت کنيد و موفق شويد. به نظر من غيرممکن است. بدون عشق راهي براي پيشرفت وجود ندارد.
چند وقت پيش خانم دکتري به من مراجعه کردند ،که بهشدت از کمردرد و آرتروز رنج ميبرد ،ميگفتند اگر من به انتخاب خودم بود ،هيچوقت حاضر نبودم دهان بيماري را معاينه کنم فقط و فقط به دليل اصرار مادرم دندانپزشک شدم.
ببينيد چه فشار رواني روي اين آدم وجود دارد و ايشان تحت چه شرايط سخت رواني بايد کار کند. کار بدون عشق به هيچ جا نميرسد.نتيجهاش ميشود همين کارهاي روزمره و غيرمفيد. همين اتفاقي که الآن در جامعه ميبينيد.واقعا ساعت کار مفيد در مملکت ما چقدر است؟ با کشورهاي اروپايي و آمريکايي مقايسه کنيد يا حتي ژاپن ملاحظه ميکنيد تفاوت کار اجباري و بيعشق چقدر است.
شما هميشه شاگرد نمونه بوديد، چرا براي ادامه تحصيل به کشورهاي اروپايي نرفتيد، قطعاً شرايط و پيشنهادهاي خوبي داشتيد؟
هميشه فکر ميکردم اگر کسي بخواهد درس بخواند و باسواد شود ،همينجا هم ميتواند به درجات علمي برسد. مخصوصاً امروز که بهواسطه اينترنت ميتوان بهراحتي به جديدترين منابع علمي دنيا دسترسي داشت. امروز ديگر مشکل زمان و مکان حلشده و ميتوان همينجا هم با عشق و پشتکار به همهجا رسيد. من هميشه به اين اعتقاد داشتم.
البته دليل ديگر من که هيچوقت دوست نداشتم براي ادامه تحصيل و يا حتي اقامت به کشور ديگري بروم، به شرايط و وضعيت روحي خودم هم برميگشت.براي من هميشه پذيرفتن محيط جديد سخت بود.
محيط جديد هويت شمارا تغيير ميدهد و سالها طول ميکشد تا هويت شما در غربت شکل بگيرد. من هيچوقت منکر مزيتهاي آنجا نبودم، چه ازنظر امکانات تحقيقاتي و چه رفاه و شرايط زندگي ،ولي اينها براي من هيچوقت اولويت نبود. من ترجيح دادم ،تمام دوران تحصيلم و بعد دوران کاريام را همينجا بمانم. کار در کشور خودم برايم هميشه راحتتر بود. ترجيح ميدهم همينجا، بين هموطنهاي خودم و همين فرهنگ کارکنم،حتي باوجود محدوديتها و کمبودها ،در ايران ماندن برايم اولويت است.
آقاي دکتر با توجه به اينکه شما کتابي درزمينه اخلاق پزشکي داريد، در حال حاضر اخلاق جامعه پزشکي کشور را چطور ارزيابي ميکنيد؟
متأسفانه من نميتوانم از جامعه پزشکي حمايت کنم.
به نظر من انسان در درجه اول اولاد جامعه است و بعد اولاد والدينش. جامعه با تمام فاکتورها و عوامل اجتماعي اقتصادي و سياسياش تأثير مستقيمي روي افراد دارد. اگر از اخلاق صحبت ميکنيم، نميتوانيم ادعا کنيم که همه مردم مراعات کنند. ذات انسانها بهطور فطري گرايش بيشتري به بدي دارد تا خوبي و جامعه پزشکي هم مستثنا نيست.
متأسفانه ما درزمينه اخلاق پزشکي قانون داريم ،ولي الزامي به رعايت قانون نداريم ،براي همين افرادي هستند که به خودشان اجازه تخطي و خطا ميدهند.
در يک کشور اروپايي وقتي يک راننده سه بار تخلف داشته باشد، گواهينامهاش ضبط ميشود و قانون چنان با شدت و قاطعيت اجرا ميشود که کسي جرات خطاوتخلف نداشته باشد، ولي در ايران هيچوقت قانون با جديت اجرا نميشود.
اين وضعيت در مورد جامعه پزشکان هم صدق ميکند. ما قانون داريم، ولي چيزي که ما را با يک کشور اروپايي متمايز ميکند اجراي درست و صحيح و قاطع قانون است. متأسفانه قوانين جامعه پزشکي بهدرستي و با قاطعيت اجرا نميشود. اخلاق پزشکي به روش درستي به دانشجويان آموزش داده نميشودومتاسفانه باجديت هم اجرا نميشود،همين اهمال و کمکاري باعث ميشودتابرخي از همکاران ما دچار تخلف مي شوند.به عقيده من بايد در اين مورد فرهنگسازي کرد.
جامعه شناسان معتقدند براي تغيير فرهنگ يک جامعه حداقل 50 سال وقت لازم است، آنهم در شرايطي که واقعاً اراده جدي و قوي وجود داشته باشد، يک برنامهريزي با افق ديدي طولانيمدت و کاربردي لازم است تا چندين سال بعد کمکم و بهمرورزمان فرهنگ نهادينه شود.
جامعه پزشکي شمارا بهعنوان يکي ازچهره هاي بااخلاق ميشناسد. اينهمه پاي بندي اصول اخلاقي در60سال زندگي حرفهاي کار سختي نبود؟
من هميشه به دانشجوهايم تاکيد ميکنم که شيطان هميشه در کمين است و تلاش ميکند آدمها را اغوا کند ، بايد هميشه مراقب باشيد که تحت تأثير قرار نگيريد. وقتي ميخواهيد يک بيماري را تشخيص بدهيد ،سعي کنيد شيطان را از خودتان دور کنيد. با تعصب به بيمار نگاه نکنيد، به کتاب مراجعه کنيد مشورت کنيد، جلوي وسوسه شيطان را بگيريد.
منظور من از شيطان کليتي از افکار غلط باورها و تعصبات است نه اينکه حتماً يک موجود خاصي باشد...
وقتي بيمار را به شکل کيف پول ببينيد ،يعني اسير همين افکار شيطاني شدن. ما نميخواهيم که معامله کنيم. بايد روي اين نوع نگاه کارکنيم، متأسفانه اين نوع نگاه معاملهاي در بسياري از ابعاد زندگي ما رسوخ کرده است و متأسفانه بهشدت بين همکاران ما هم ديده ميشود.
همين بحث مهريه هم يک نوع نگاه معاملهاي است به حساسترين برهه زندگي يک فرد. وقتي نگاه ما به مهمترين اتفاق زندگي هر آدمي تحت تأثير چيزي به نام مهريه قرار ميگيرد، يعني ما خيلي درگير همين افکار شيطاني و باورهاي نادرست هستيم.
من در تمام 60 سال زندگي حرفهايام هيچوقت مطب شخصي نداشتم، به همين دليل که دوست نداشتم رابطه مالي بين من و بيمارهايم به وجود بيايد حتي بيمارستان خصوصي هم نميرفتم، حتي اگر شرايط خاصي پيش ميآمد و به اجباربه اين بيمارستان ها ميرفتم سعي ميکردم ،حق ويزيت کمتري بگيرم.
من فقط 9 ماه مطب شخصي داشتم ،خاطرم هست يکشب خانمي که فرزندش بهشدت تب داشت به مطب آمد که خيلي آشفته و مضطرب بود ،من بچه را ويزيت کردم و رفتند.
همان شب قرار بود با همسرم به سينما برويم. من در تمام مدت فکرم درگيراين موضوع بود که آيا اين کار، درست است که من از بيمار ده تومان ويزيت بگيرم و بعد شش تومان بليت سينما بخرم.
شايد اين طرز فکر و نگرش غيرطبيعي باشد و در زندگي اجتماعي خيلي کاربرد نداشته باشد ولي هميشه من اين نگاه و ديدگاه را داشتم.
سال پنجم پزشکي بودم که دکتر خصوصي مادربزرگم شدم. ايشان بهشدت از درد مفاصل رنج ميبرد و وقتي من دارويي تجويز ميکردم ، احساس ميکرد که دردش کمتر شده و هميشه ميگفت، داروهاي توحال من را خوب ميکند و دردم را کاهش
ميدهد. بعد از يک سال مادربزرگم تصميم گرفت، براي تشکر زميني براي من بخرد که نشد و 12 هزارتو مان به من هديه داد که زمان خودش مبلغ زيادي بود ،ولي من تمام آن را به دوستان قرض دادم و اصلاً متوجه نشدم اين پول را چگونه خرج کردم،چون هيچوقت در قيدوبند ماديات نبودم و البته بعدها لطف خدا بود که همسر هم همراه و همعقيده من بود و واقعاً ازدواج من لطف خدا بود که توانستم در آرامش زندگي کنم و به درس و تحقيقاتم بپردازم.
آقاي دکتربزرگ ترين دستاورد زندگي خود را چه ميدانيد؟
من اگر بخواهم تجربه 85 سال زندگيام را خلاصه کنم يک جمله است ،اينکه بايد شادبود و لازمه شادبودن محبت کردن است.
محبت کردن هزينهاي ندارد ،ولي تأثير عميقي دارد. معنويت انسانها را به هم نزديک ميکند و ماديات بين آنها فاصله ايجاد ميکند. با پول نميتوان محبت و شادي را خريد، خيلي چيزها را نميتوان با پول و ماديات خريد.
پس بيدريغ محبت کنيد،چه اشکالي دارد ،يک دکتر به بيمارانش با يک لبخند، باروي گشاده و مهربان، محبت کند. اينها هيچ هزينهاي ندارد و با هيچ پولي هم قابلخريد و فروش نيست ،ولي تأثيري که در رابطه بيمار و دکتر دارد ،بينظير است.
هيچوقت فراموش نکنيد، دشمن اصلي محبت کردن توقع داشتن است، پس بي توقع و چشمداشت محبت کنيد.
انتظاري از دنيا و مردم نداشته باشيد. دنيا در معني لغوي هم يعني پست، پس به اين دنياي بيارزش خيلي دلبسته نشويد.
معنويت و احترام را به خاطر نفس خودشان رعايت کنيد و محترم بدانيد، نه اينکه به دنبال تأييد مردم باشيد. اينکه من محبت کنم تا مردم بگويند، يلدا آدم خوبي است ،خيلي بيارزش است. من اگر بتوانم از صميم قلب و بيهيچ چشمداشتي محبت کنم، ارزش دارد وگرنه همان نگاه معاملهاي ميشود که گفتم. پس هيچوقت با احساستان و با محبت کردن به هم معامله نکنيد.تاثيري که يک لبخند و توجه پزشک ميتواند داشته باشد، با هيچ دارويي قابلمقايسه نيست ،پس به بيمارانتان بيدريغ لبخند بزنيد.
آقاي دکتر وضعيت کنوني دانشگاهها را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
درس خواندن در دانشکده پزشکي در زمان ما خيلي مشکل بود. برخلاف امروز که دانشجويان اينهمه امکانات دارند، ما حتي کتابفروشي نداشتيم و مجبور بوديم از کتابخانه استفاده کنيم. مثلاً اگر يک کتاب فيزيولوژي ميخواستيم، بايد زودتر از ديگران براي خريد آن مراجعه ميکرديم.
آن روزها چون کتاب زيادي در دسترس نبود، اکثر دانشجويان در کلاس حضور داشتند و جزوه مينوشتند.
شرايط امروز واقعاً متفاوت است. هم شرايط دانشجوها تغيير کرده و هم استادها... بعضي از اساتيد آن دوران بسيار خوب بودند، البته به دليل تغيير شرايط آن روزها و امروز نميتوان اساتيد گذشته و حال را باهم مقايسه کرد. ولي يک نکته خيلي مهمي که بايد به آن توجه کرد، مسئله اساتيد دانشکدههاي پزشکي است.واقعيت اين است که درسهايي که يک استاد بايد بداند را به وي آموزش ندادهاند، يک نفر صرفاً به خاطر سواد خوبش، استاد نميشود، بلکه بايد فرهنگ استاد بودن و ارتباط برقرار کردن با دانشجويان را نيز دارا باشد. امروز زبان سخن گفتن و نحوه ارتباط برقرار کردن با گذشته متفاوت شده است.
هميشه با خودم فکر ميکنم که اگر فرزند خودم سر کلاس باشد و چيزي ياد نگيرد، چه حسي پيدا ميکنم، پس اين بچهها هم که سر کلاس ميآيند بايدبه آنها مطالب جديد و مفيد آموخت.
البته بايد بپذيريم که همه نميتوانند خوب بنويسند. عدهاي خوشقلم بوده و خوب مينويسند و برخي ديگر بيان خوبي دارند. ما نبايد انسانها را مثل هم تربيت کنيم، مهم اين است از هرکدام از انسانها براساس تواني هايشان استفاده کنيم. بايد استعدادهاي افراد مختلف را کشف کرد و پرورش داد.
يک استاد خوب به نظر شما چه خصوصياتي دارد؟
استادي که خوب باشد، نهتنها درس را خوب ياد ميدهد، بلکه زندگي کردن، آداب زندگي و معناي آن را به دانشجويان ميآموزد. به شاگردانش ياد ميدهد که موفقيت اصلي، موفقيت معنوي و رواني است، نه موفقيت اجتماعي که مترادف پولدار شدن است. منظورم اين نيست که ماديات ارزش ندارد، ولي تمام زندگي ماديات نيست، چهبسا وضع مادي بسياري از انسان ها خوب است، ولي زندگي خوبي ندارند.
امروزه سازمان بهداشت جهاني، علاوه بر سلامت جسم و روح، معنويت را هم براي سلامت جامعه لازم ميداند.
اگرچه عوامل متعددي از قبيل خانواده، مدرسه، محل زندگي، دوستان و اين اواخر انواع رسانهها، در پرورش انسانها دخالت دارند، اما اساتيد اگر ازهرجهت، مخصوصاً از جهت معنوي خودشان را اصلاح کنند و آن را عملاً ثابت کنند، دانشجويان تحت تأثير قرار ميگيرند، چون رفتار انسان خيلي مؤثر است. بايد رابطه مؤثر برقرار کرد... هسته اصلي معنويت، ايجاد رابطه صحيح است. بايد اين احساس را داشته باشيم که اينها فرزندان ما هستند...
هميشه سعي ميکنم که با درس دادن و بيان مسائل علمي، خودم رضايت پيدا کنم، طوري صحبت کنم که آنها استفاده کنند، همانطور که ديگران نيز ميگويند، وقتي حرف ميزنيد، مطمئن شويد که مستمع شما حرفتان را درک کرده باشد. بايد به قدرت گيرندگي دانشجو و لزوم بيان آن مطلب، توجه کرد.
هر فردي بايد تلاش کند، خودش را اصلاح کند. اگر هرکسي برنامهاش اين باشد که بايد خدمتي کندو دل کسي را شاد کند، در درجه اول خودش شاد ميشود .
من به اين جوانها اميدوار هستم. بايد خودمان را با خودمان مقايسه کنيم و بينالمللي فکر کنيم، ملي عمل کنيم و امکانات و شرايطمان را بسنجيم. مدير خوب کسي است که از امکانات موجود بهترين استفاده را کند. يکي از دستورات ديني ما اين است که هميشه به چيزهايي که داريم، فکر کنيم و اگر به چيزهايي که نداريم، فکر کنيم، دچار يأس و نااميدي ميشويم. البته اين به آن معنا نيست که آرزو و هدف و ايدهاي نداشته باشيم. بايد واقعاً کشورمان را دوست داشته باشيم و فقط حرفش را نزنيم.
حکايتي هست که من خيلي دوستش دارم و به نظرم حرف اول و آخر رامي زند.
... روزي قرار بود که ابوسعيد ابوالخير، براي مردمي که در مسجد گردآمده بودند، سخنراني کند. ازدحام جمعيت به حدي رسيد که ديگر جاي نشستن نبود. مردي بالاي منبر رفت و گفت: خدا پدرش را بيامرزد کسي را که ازآنجاييکه هست گامي فراتر نهد. مردم بلند شدند و جلو و جلوتر رفتند و براي ديگران جا باز شد. ابوسعيد ابوالخير بالاي منبر رفت و گفت: آنچه اولياء و انبياء ميخواستند بگويند و آنچه ما ميخواستيم امروز بگوييم، اين برادر ما گفت. خدا پدرش را بيامرزد کسي را که ازآنجاييکه هست گامي فراتر نهد...
اگر اين فرهنگ جا بيفتد و ازآنجاييکه هستيم، هرروز گامي فراتر بگذاريم، اوضاع ما خوب ميشود. هرکسي به سهم خودش بايد براي اين مساله تلاش کند...
جوايز پر شمار
پژوهشهاي برجسته در بيماريهاي عفوني، تواناييهاي آموزشي و رفتارهاي شايسته اخلاقي و انساني نسبت به بيماران، همکاران، کارکنان کادر پزشکي و شاگردانش از پروفسور يلدا، استادي بيبديل و نمونهاي از دانش، اخلاق و انسانيت ساخت.
تاکنون به استاد پروفسور يلدا بيش از 20جايزه علمي بهموجب خدمات برجسته و شاخص آموزشي و پژوهشي اعطاشده است. وي نخستين پزشک و استاد ايراني است که نشان علمي «چهرههاي ماندگار» به ايشان اعطاشده است.
پروفسور يلدا بهحق استاد استادان و پدر دانش بيماريهاي عفوني ايران لقب گرفته و بنيادي علمي بانام وي ثبت گرديده است.
استاديلدا عضو دائمي هيئت مميزه استادان دانشگاه براي ارتقاي اعضاي کادر هيئتعلمي و آموزشي دانشگاه و عضو شوراي علمي بيش از20مجله معتبر پزشکي است. به علاوه از چند دهه پيش تاکنون بهعنوان عضو برجسته شوراي علمي، مشاورين و داوران نشريات کهن و معتبر پزشکي ايران چون مجله دانشکده پزشکي تهران و مجله نظام پزشکي ايران منشأ خدمات شايان توجه اي بوده است.
استاد يلدا به سبب ويژگيهاي علمي و اخلاقي و انساني، پس از تأسيس فرهنگستان علوم پزشکي، بهعنوان عضو پيوسته اين فرهنگستان انتخاب شد.
خلاصه گفتگو
من معتقدم که استعداد و پشتکار حرف اول را ميزند. تشويق و حمايت مهم است ولي ذات انسان و ارادهاش خيلي مهمتر است.
فشارهاي والدين به بچهها ضربه ميزندو آنها را دچار عذاب وجدان ميکند. رشته و حرفه شما بايد شمارا خوشحال کند و باانرژي نگه دارد.
هميشه فکر ميکردم اگر کسي بخواهد درس بخواند و باسواد شود ،همينجا هم ميتواند به درجات علمي برسد.
متأسفانه ما درزمينه اخلاق پزشکي قانون داريم ،ولي الزامي به رعايت قانون نداريم ،براي همين افرادي هستند که به خودشان اجازه تخطي و خطا ميدهند.
وقتي بيمار را به شکل کيف پول ببينيد ،يعني اسير همين افکار شيطاني شدن. ما نميخواهيم که معامله کنيم. بايد روي اين نوع نگاه کارکنيم
من اگر بخواهم تجربه 85 سال زندگيام را خلاصه کنم يک جمله است ،اينکه بايد شادبود و لازمه شادبودن محبت کردن است.
بيدريغ محبت کنيد چه اشکالي دارد، يک دکتر به بيمارانش با يک لبخند، باروي گشاده و مهربان، محبت کند. اينها هيچ هزينهاي ندارد و با هيچ پولي هم قابلخريد و فروش نيست ،ولي تأثيري که در رابطه بيمار و دکتر دارد بينظير است.
معنويت و احترام را به خاطر نفس خودشان رعايت کنيد و محترم بدانيد، نه اينکه به دنبال تأييد مردم باشيد. اينکه من محبت کنم که مردم بگويند يلدا آدم خوبي است ،خيلي بيارزش است.
هر فردي بايد تلاش کند خودش را اصلاح کند، اگر هرکسي برنامهاش اين باشد که بايد خدمتي کندو دل کسي را شاد کند، در درجه اول خودش شاد ميشود.
استادي که ما ميبينيم
دكتر مينو محرز، از اساتيد طب عفوني، و از شاگردان دکتر يلدا است که درباره ايشان ميگويد: «هر روز خدا را شكر ميكنم كه در سال آخر انترني در سال 1349 و بعد هم در دوره رزيدنتي در كنار مرحوم دكتر مژدهي كه اخيرا از ميانمان رفتند، از دكتر يلدا در درجه اول اخلاق، انسانيت و چگونگي رفتار با بيمار را فرا گرفتم.»
در كنار مسائل روزمره، استاد يلدا عشق ورزيدن را به ما آموخت. به ما آموخت كه زيبا ببينيم. به ما ياد ميداد كه خوبيها را ببينيم. هميشه قسمت پر ليوان را ببينيم. به ما ياد داد مايوس نشويم و پيش برويم. علم پيشرونده است و شما بايد پا به پاي آن جلو برويد.»
دكتر محرز در بخش ديگري از سخنانش با بيان خاطره يي از دكتر يلدا، گفت: «خاطرم هست در يكي از كنفرانسهاي عفوني كه ميخواستيم از پيشكسوتان علم عفوني كه عمر خود را صرف كنترل بيماري طاعون كرده بودند، تقدير كنيم، از آقاي دكتر يلدا خواهش كرديم در اين مراسم صحبت كنند. ايشان يك جمله در آن مراسم گفتند كه هميشه در خاطرم مانده است. ايشان گفتند: «شما آكروباتبازها را ديدهايد؟ آنهايي كه پايين ميمانند و ديگران روي شانههايشان ميايستند. اينها همان پيشكسوتان هستند.»
من فكر ميكنم استاد يلدا خود، به جا و به حق با شانههايي قوي ايستاد و به ما ياد داد چگونه بالابرويم و ما هم بايد ياد بگيريم كه شانههايي قوي داشته باشيم براي جوانان تا بالابروند و ستارهها را لمس كنند.»
دكتر رسولينژاد يكي ديگر از شاگردان استاد يلداست. او با بيان اينكه «خدا را شاكرم كه در دوره دستياري افتخار شاگردي استاد يلدا را داشتم» گفت: «در حضور استاد يلدا در بخش عفوني همه چيز آرام، مرتب، منظم و پر از انرژي مثبت است ما در كتابها بسيار خوانده ايم كه بايد به ديگران احترام گذاشت. به حرف ديگران گوش كنيم، براي مردم غمخوار باشيم، براي مردم دلسوز باشيم و به درد مردم گوش كنيم و سعي كنيم آنچه در توانمان است براي آسايش مردم به كار ببريم اما من در مدت شاگردي استاد يلدا در بخش عفوني بود كه اين مسائل را عملا آموختم.»
دكتر گتميري نرم زباني، حسن خلق، صبر، حوصله و خويشتنداري ا از ويژگيهاي مهم استاد يلدا دانست و گفت: «اكثر ما افرادي هستيم كه مجبوريم مطبهايي را با هزينههاي سنگين راه اندازي كنيم و بعد از آن هم معلوم نيست اين هزينهها بازگردد،
اما دكتر يلدا در دوره يي مطب را كنار گذاشتند كه مطب براي بسياري تجارتخانه محسوب ميشد، چه رسد به دكتر يلداي مشهور كه اگر مطبي داشت بدون شك صف بيماران جلوي آن بسته ميشد. ايشان درآمد سرشاري را كنار گذاشت و سالهاست با همان حقوق معلمي زحمت ميكشند تا شاگرداني خوب تربيت كنند.»
دكتر داوود منصوري، متخصص بيماريهاي عفوني با بيان خاطره يي از استاد يلدا گفت: «دكتر يلدا هيچ وقت پايشان را در بيمارستانهاي خصوصي نميگذارند. يادم است يك بار ايشان را به زور بالاي سر بيماري در يك بيمارستان خصوصي برده بودند. اين فرد عمل شده بود و دكتر بعد از ديدار از او، ايشان را به بخش ما منتقل كردند و از من خواستند اين بيمار را مديريت كنم. آن زمان دستگاه سونوگرافي هم نبود. به بخش زنان گفتم شما دستگاه را روي كبد بگذاريد تا ما ببينيم، باقي كار را من بلدم. من آن زمان جسارتي كردم كه خودم را نمي بخشم. به استاد گفتم دو اشتباه در كار ديدم. به جراح گفته بودند سونوگرافي را انجام بده و بعد عمل كن. جراح گفته بود دستان من از دستگاه حساستر است و اشتباه كرده بود.
چرا شما وقتي براي ديدار بيمار رفتيد، دستگاه نخواستيد؟ استاد گفتند چون دستگاه آنجا نبود و به هر حال قبول كردند. بعد از آن ماجرا روزي نبود كه دكتر بنده را تحويل نگيرند، تعريف نكنند، خجالت زده نكنند. اين يعني چه؟ يعني فروتني.»
دكتر مريم حاج عبدالباقي، ديگر شاگرد استاد يلدا و فوق تخصص بيماريهاي عفوني با بيان اينكه «دكتر براي ما كه در كنارشان علم و اخلاق را آموختيم، نعمتي هستند» گفت: «همه كساني كه با ايشان در ارتباط هستند ميدانند يكي از ويژگيهاي ايشان شوخ طبعي دكتر است. هر صبح كه براي آغاز كار به بخش ميرويم. يك ليوان چاي در خدمت دكتر ميخوريم و ايشان هميشه سخن شيريني دارند كه براي ما بگويند. حكايتي كه همه ما را از صميم قلب شاد كند و انرژي كار روزانه را به ما ببخشد.»
نگاهي به جايزه بنياد جهاني پرفسور يلدا
نوبل ایرانی
همزمان با تحولات علمي و اهميتي که موضوع اهدا جوايز معتبر در يک قرن گذشته پيداکرده، جوايز متعدد علمي از سوي بنيادهاي علمي و تحقيقاتي سراسر جهان تعريف و اعطا ميشود که اين جايزهها و تقديرها بر انگيزه محققان و دانشمندان بهويژه چهرههاي جوان براي ادامه کار با جديت بيشتر ميافزايد. در ايران نيز چند سالي است اهدا جوايز در قالب مراسمهاي متعدد يادبود وبزرگداشت برگزارمي شودواز چهرههاي برتر در حوزههاي مختلف تقدير ميشود.
شش سال پيش گروهي از دانشجويان سابق دکتر يلدا که خودشان از پزشکان حاذق ايراني مقيم آلمان هستند، تصميم ميگيرندبابرگزاري مراسمي ،علاوه بر پاسداشت مقام علمي استاد يلدا، تقدير و تشکري هم از پزشکان موفق در حوزههاي مختلف انجام دهند.
جوايز بنياد آکادميک جهاني پروفسور يلدا به چهرههاي برجسته اعطا ميشود که به عقيده کارشناسان همزمان با برگزاري هر چه باشکوهتر آن مراسم، بهتدريج به شاخصي علمي در کشور تبديلشده تا آنجا که بسياري از کارشناسان آن را نوبل ايراني ميدانند.
اما اين نوبل ايراني حالا باگذشت شش سال از عمرش با چالشهاي زيادي روبروست و بااينحال انتقاداتي را نيز ميتوان نسبت به آن وارد دانست. درحاليکه تبليغات درخور و گستردهاي براي معرفي اين جايزه و آگاهسازي عموم جامعه از آن صورت نگرفته، نبود اطلاعات کافي و مستند درباره اين بنياد و جوايزي که توسط آن به چهرههاي برگزيده اعطا ميشود، از نکات تأملبرانگيز آن به شمار ميآيد. تقريباً هيچگونه اطلاعاتي درباره تاريخچه جايزه پروفسور يلدا و حتي يک پايگاه ساده اينترنتي براي اطلاعرساني وجود ندارد. بهطورقطع جايزهاي که بسياري آن را معادل نوبل جهاني در ايران ميدانند به تقويت زيرساخت لازم در بخش برگزاري و اطلاعرساني نياز دارد.
دکتر رنجبر يکي از بنيانگذاران اين کنگره و رييس بنياد علمي پژوهشي دکتر يلداست،در اين زمينه ميگويد: «متداول اين است جوايزي که به افراد تعلق ميگيرد، بر اساس پرستيژ است، اما نظر بنياد بر اين است که در کنار اين مسائل بايد از فعاليتهاي بزرگان در عرصه دانش پزشکي قدرداني صورت بگيرد. اگر يک جايزه بينالمللي در نظر ميگيريم تنها به خاطر پرستيژ آن نيست بلکه قدرداني از اين عزيزان در سطح جهاني براي اين است که آنها در عرصه دانش و همچنين سلامت جامعه کوشا هستند و تلاش فداکارانهاي ميکنند.»
دکتر رنجبر در ادامه افزود: «ساختار جايزه بنياد علمي جهاني پرفسور يلدا بر اين اساس گذاشتهشده است که برگزيدگان بايد علاوه بر اينکه داراي توانايي علمي در سالهاي طولاني باشند و همينطور استانداردهاي بينالمللي را نيز حفظ کرده باشند ، بايد اخلاق و عشق به درمان بيماران هم برايشان در اولويت باشد.»
وي ازجمله عوامل مؤثر بر انتخاب برگزيدگان را انجام کارهاي تحقيقاتي در سطوح پايه و باليني، نظرات روساي گروههاي دانشکدهها، نظرات استادان هر يک از گروههاي مرتبط، فرمهاي ارزيابي استادانکه توسط دانشجويان آنها تکميلشده، کاربردي بودن تحقيقات و اختراعات و ... برشمرد و گفت: «قبلا رده «فرهنگ و هنر» در جايزه وجود نداشت که امسال به دليل آنکه پزشکان زيادي داراي فعاليتهاي فرهنگي و هنري اثرگذار بودهاند، اين رده نيزاضافه شد.»
وي همچنين گفت: «همواره در اعطاي جوايز و انتخاب برگزيدگان تاکيد داشتيم که از انتخاب آثار و اختراعات تکراري که پيشتر جزو برندگان جشنوارههاي علمي و فناوري بودهاند، خودداري کنيم و فرصتي براي نوآوران گمنامتر و استادان برجسته ،اما ناشناخته و درعينحال داراي منشأ اثر در پزشکي و حيطههاي مختلف آن بودهاند، فراهم کرده باشيم. از همان ابتداي پايهگذاري بنياد، بر عدم اعطاي جايزه مالي و حفظ جايگاه معنوي جايزه نيز تأکيد داشتيم.»
جايزه برگزيدگان، شامل تنديس منقش به تصوير استاد يلدا، لوح تقدير دانشگاه علوم پزشکي تهران و سکه منقش به آرم دانشگاه است.
ردههاي برگزيدگان بنياد علمي جهاني پروفسور يلدا بر اين اساس است.
رده اول برگزيدگان؛ دانشمندان جوان،
رده دوم؛ کساني که در حيطه نوآوري در دانش پزشکي تلاش ميکنند و کارهاي خوبي را در سطح جهان انجام دادهاند،
رده سوم؛ افرادي که در حيطه پزشکي مسئوليتپذير هستند.
رده چهارم؛ استادان برجسته و برتر را شامل ميشود.
رده پنجم مربوط به استاداني است که درزمينه فرهنگ و هنر در عرصه دانش پزشکي فعال بودهاند.
حالا باگذشت چندين دوره از برپايي اين همايش ميتوان اميدوار بود با حمايتهاي بيشتر به بار علمي و اعتبار جهاني اين کنگره افزوده شود. ابتکار زيبا و ارزشمندي که بهطور داوطلبانه و با صرف هزينههاي شخصي براي بزرگداشت مقام استادي برگزار ميشود، قطعاً شايسته تقدير حمايت و پشتيباني بيشتري است. تا مروج و مشوقي باشد براي تمام کساني که عاشقانه و صادقانه دل درگرو خدمت به مردمدارند و عمري را با کمترين امکانات در کار تحقيق و پژوهش ميگذرانند. تا به حال چهار دوره از اين همايش برگزار شده است و از چهره هاي شاخصي تقدير شده است ..
. مدال افتخار چهارمين جايزه بنياد جهاني پروفسور يلدا به "استادان بزرگ و پيشکسوت پزشکي» شامل دکتر پرويز مسعودي (جراح قلب مقيم آلمان)، دکتر غلامعلي تاريورديان(متخصص ژنتيک انساني مقيم آلمان)، دکتر سيادتپور (جراح دست مقيم آلمان)، دکتر ناصر کماليان ( پاتولوژيست، دانشگاه علوم پزشکي تهران)، دکتر محمود متين (ژنيکولوژيست، دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي) دکتر مرداويج آل بويه(هماتولوژيست، دانشگاه علوم پزشکي تهران)، مرحومه دکتر پروانه وثوق (هماتولوژيست، موسسه محک)، دکتر سيدحسن هاشمي (چشمپزشک، دانشگاه علوم پزشکي تهران)، دکتر عليرضا مصداقينيا (گروه بهداشت، دانشگاه علوم پزشکي تهران)، دکتر محبوب لسان پزشکي (نفرولوژيست، دانشگاه علوم پزشکي تهران)، دکتر ايرج فاضل (جراح عمومي، دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي)، دکتر علي ملکحسيني( جراح کبد، دانشگاه علوم پزشکي شيراز)، دکتر محمدرضا زريندست ( فارماکولوژيست،دانشگاه علوم پزشکي تهران)، دکتر ضياءالدين تابعي(اخلاق پزشکي، دانشگاه علوم پزشکي شيراز) و دکتر حسن تاجبخش (دامپزشک، دانشگاه تهران) اهدا شد.
همچنين چهار تن از پزشکان شامل دکتر منوچهر قاروني (متخصص داخلي، دانشگاه علوم پزشکي تهران)، دکتر فاطمه نبويزاده رفسنجاني (فيزيولوژيست، دانشگاه علوم پزشکي تهران)، دکتر فرشاد فرنقي (متخصص پوست، دانشگاه علوم پزشکي تهران) و دکتر ماهرو ميراحمديان (ايمونولوژيست، دانشگاه علوم پزشکي تهران) موفق به اخذ چهارمين جايزه جهاني پروفسور يلدا در بخش "استادان برجسته علوم پزشکي" شدند.