ردپای دکل گمشده سر سفره مردم!
وزیر نفت با بیان اینکه موضوع مفقود شدن دکل نفتی در دولت گذشته صحت دارد، گفته: با پیگیری و شکایت پرونده ای در خصوص موضوع مفقود شدن دکل نفتی در دولت گذشته، تشکیل شده است.
انصافا تنوعي كه در ايران براي غافلگيري مردم وجود دارد، در فرنگ براي خوشگذراني وجود ندارد. مثلا براي اولين بار كه خبر دزديدن مجسمه پاركها مطرح شد، مردم خيلي شاكي و متعجب شدند، اما رفته رفته اين موضوع به جوك و شوخي بدل شد و بعد از مدتي اصلا ديگر كسي يادش نبود ما روزگاري در ايران مجسمه هم داشتيم. تا مردم به اين خبر خو گرفتند، خبر اختلاس 3 هزار ميلياردي در شهر پيچيد. مردم يكجوري متعجب شدند كه گمان ميكردي همه با همين چشمهاي از حدقه بيرون زده دار فاني را وداع ميگويند اما اختلاسهاي متداوم با مبالغي بهمراتب بالاتر باعث شد، ديگر كسي علاقهاي به شنيدن خبرهاي مربوط به اين نوع از سرقت را هم نشان ندهد. يعني واكنشها به اين سطح رسيده بود:
«خبر اختلاس جديد رو شنيدي؟»
-مبلغ؟
- 100 هزار ميليارد تومان.
- بابا دمشون گرم... راستي نقلوانتقالات چه خبر؟ شنيدم پرسپوليس كمال كاميابينيا رو گرفته. من كه باورم نميشه!
مسوولان اما اين عادي شدن را برنتابيدند و دنبال راهكارهاي جديدي براي تزريق آدرنالين به جامعه بودند. از طرفي، ميزان اختلاس با ميزان هيجان مردم همخواني نداشت و اصطلاحا برايشان نميصرفيد؛ يعني 10 هزار ميليارد تومان اختلاس، تنها سه روز مردم را سرگرم ميكرد و بعد از آن دوباره نگراني از سرنوشت فاطماگل در صدر اخبار روز قرار داشت. بنابراين برخي از آنها فکرهايشان را ريختند روي هم تا راهكار تازهاي پيدا كنند كه هم هزينهاش كمتر باشد، هم باعث نشاط و شادابي در جامعه شود. اولين اقدام، دزديدن دكل نفتي در زمان دولت قبلي بود. مردم كه فكر ميكردند همهجوره آبديده شدهاند و محال است تا پايان عمر از دزديده شدن چيزي تعجب كنند، اينبار با كاهش هزينهاي چشمگير، يعني تنها با حدود 250 ميليارد تومان شگفتزده شده بودند كه همين امر، لياقت مسوولان دولت قبلي را نشان ميدهد.
پيرامون اين سرقت، گمانهزنيهاي زيادي مطرح ميشود كه با هم برخي از آنها را مرور ميكنيم:
حدس اول
-همسايه؟
- جون همسايه؟ اونجا چرا وايستادي، بيا داخل داداش.
- جونت بيبلا، مزاحمت نميشم، بايد برم. ميخواستم ببينم دكل اضافي داري؟
- دكل؟ تا دلت بخواد. اين حرفها چيه داداش، تو بگو مملكتو برات بپيچم ببري.
- قربونت برم، حالا اگه نياز شد بهت ميگم.
- به جون عزيزت بفهمم پيش غريبه رفتي ازت دلخور ميشمها.
- اي آقا، ما كه توي دنيا جز شما با كسي ارتباط نداريم، مطمئن باش بخوام ميآم پيش خودت داداش... آقا برو داخل، لباس هم تنت نيست، سرما ميخوري. ظرفشو ميدم بچهها برات بيارن.
حدس دوم
-آقا ببخشيد اين دكلها چند؟
-اونا فروشي نيست خانوم.
-ايول، يعني هديهست؟
-نه خانوم، همون يه دونهست كه تن مانكنه.
-خب منم مانكنم. ايناهاش، اينجا رو بخون نوشته مانكن ايتاليايي.
- گيري كرديم به خدا، خب بابا برش دار ببر.
-اي جان، قربونت برم. خيلي آقايي. پام برسه به ايتاليا به همه ميگم چقدر مردي. اصلا برات يه كتاب مينويسم.
-برو جون مادرت وقت ما رو با اين دلهدزديها نگير، هزار تا كار داريم.
حدس سوم
-وايستا بينم، كجا داري ميبري اونو؟
- اين دكل رو ميگي؟
- نه بابا، با اون چيكار دارم، خودكار منو برداشتي از روي ميز، فكر كردي نديدم؟ بدم پدرتو در بيارن دزد بی همه چیز بی حیا؟
حدس چهارم
-بيا اينجا ببينم، اين دكل چيه تو دستت؟
- ئه، اينو كي گذاشته تو دست من؟
- دزديديش، آره؟
- آقا دزدي چيه، قباحت داره، از شما بعيده.
- پس كجا ميبريش؟
- كجا ميخواستي ببرم؟ ميبرم سر سفره مردم.
- سفرهشون ديگه؟
- جاي ديگهاي مدنظرته؟
- نه رديفه، آقا ببخشيد مزاحمت شدم. به كارت برس.
- تو رو خدا اينجوري برخورد نكنيد با خدمتگزاران مردم، آدم دلسرد ميشه.
------------------
پایان