جشن پايان بيسوادي گرفتيم، ولی بيش از ٩ ميليون بيسواد داريم
زماني كه هنوز نقل محفل جمعهاي خانوادگي حرف صف و كوپن بود و مردم وقت آزادشان را با برنامههاي چند ساعته تنها دو شبكه موجود تلويزيون پر ميكردند نام «نهضت سوادآموزي» هم نام آشنايي بود كه لابهلاي برنامههاي همان دو شبكه و اين طرف و آن طرف شنيده ميشد. بچههاي زيادي بودند كه تصوير مشق نوشتن مادربزرگ و پدربزرگشان را ميديدند، خانم معلمها و آقامعلمهاي جواني بودند كه در محلهها و مساجد پي دانشآموزان بزرگسال و سالمند خود ميگشتند تا تشويقشان كنند به حضور در كلاس درس. اما همينطور كه حرفهاي معمول مهمانيها در گذر زمان تغيير كرد و كوپنها به فراموشي سپرده شدند، همانطور كه دانه به دانه به تعداد شبكههاي تلويزيوني و تفريحات زمان بيكاري افزوده شد، نام «نهضت سوادآموزي» هم كمرنگ شد و نسل جديدتر ديگر خاطرهاي از اين اسم نداشتند. خيالمان آسوده شد كه بيسوادي ديگر نياز به چنان دم و دستگاهي ندارد.
حالا چند وقتي است كه باز نام اين سازمان دارد در رسانهها تكرار ميشود. رييس جديد سازمان نهضت سوادآموزي كه از سال ٨٩ جانشين محسن قرائتي شد به تازگي مدام در حرفهايش هشدار ميدهد كه بيسوادي را به دست فراموشي سپردهايم. «علي باقرزاده» مدام تكرار ميكند: «جمعيت بيسواد در كشور ما هرگز از ٩ ميليون نفر پايينتر نيامده است، نميدانم چرا خيال جامعه از بابت ريشهكن شدن بيسوادي راحت شده!» حالا با او به گفتوگو نشستهايم تا توضيحات بيشتري دهد، بگويد كه از كي خيال جامعه و مسوولان به اشتباه از باسوادي جمعيت ايران راحت شد و بگويد كه در حال حاضر سازماني كه نامش بيشتر آدم را ياد دهه ٦٠ مياندازد در اين روزها چه كساني را تحت پوشش قرار داده است.
آقاي باقرزاده الان سازمان نهضت سوادآموزي چند نفر را زير پوشش خود دارد؟
در حال حاضر حدود ٤٠ هزار نفر زير پوشش نهضت سوادآموزي هستند اما هدفگذاري ما براي ٣٥٠ هزار نفر تا پايان سال است. معمولا ابتداي سال يا نيمه اول سال به دليل شرايط زندگي و شغلي كمتر تحت پوشش ميشوند از آنجايي كه زمستان طول شب و وقت آزاد خانوادهها بيشتر است عمده جذبمان از مهر به بعد است. اگر همتي به خرج داده شود و كار تبليغاتي درست انجام شود اميدواريم به آن جمعيت هدف ٣٥٠ هزار نفر برسيم.
چند درصد از جمعيت بيسواد هستند؟
واقعيت اين است كه ما هنوز به شفافيت كامل آماري نرسيدهايم، چون الگوي شمارش افراد بيسواد را در كشور تغيير دادهايم. قبلا مبنا اطلاعات سرشماري نفوس و مسكن بود و مبناي سرشماري هم خوداظهاري است و مراجعه به در منازل؛ براي همين ما اطمينان كامل نداريم كه همه كساني كه گفتهاند باسواد هستند به واقع باسواد باشند و همه كساني كه گفتهاند بيسواد هستند به واقع بيسواد باشند. ما پيمايشي انجام داديم كه اختلافي بين ٣٠ تا ٣٥ درصد را در اين موضوع به ما نشان داد. با الگوهايي كه كشورهاي ديگر از آن استفاده ميكنند مطالعه كرديم و به اصطلاح الگوهايي كه براي دادهها و وضعيت سواد بررسي ميشود دادههاي ثبتي است. يعني سوابق آموزشي و تحصيلي افراد در نظامهاي آموزشي رسمي و غيررسمي. تلاش زيادي كرديم و تقريبا ميتوان گفت سوابق تحصيلي حدود ٨٨ درصد از شهروندان زير ٦٠ سال كشور را به دست آورديم. حدود ١٧ ميليون نفر را از روي دفاتر امتحانات ٣٥ تا ٤٠ سال گذشته وارد كرديم، يعني يك كار خيلي سنگين. از روي اطلاعات ثبت شده در كنكور، دانشگاهها و سيستم آموزش و پرورش الان به ٨٥ درصد اطمينان رسيدهايم كه چه كساني از پايه پنجم به بالا باسواد هستند.
در مورد كل جمعيت كشور؟
بله البته جمعيت زير ٦٠ سال يك تعدادي باقي ماندهاند كه اميدواريم تا پايان سال به شفافيت برسد. با بررسيها و آمارهايي كه تا الان داريم حدود يك ميليون و ٤٠٠ هزار نفر از جمعيت زير ٥٠ سال و بالاي ١٠ سال در هيچجا سابقه آموزشي ندارند و در سرشماريها و پايگاههاي مختلف هم خود را به عنوان بيسواد ثبت كردهاند پس احتمالا همه اينها از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودهاند. الان براي اين گروه برنامهريزي كردهايم همانگونه كه گفتم ٣٥٠ هزار نفر را براي امسال هدفگذاري كردهايم. اگر با همين روند و همين منابع بخواهيم پيش برويم چهار سال ديگر طول ميكشد تا اين جمعيت را پوشش دهيم مشروط به اينكه سن بخشي از اين جمعيت بالاي ٥٠ نرود چون در آن صورت از جمعيت هدف كاسته ميشود و مشروط به اينكه تعدادي ديگر بازگشت نكنند. چون يك پديده خيلي رايج در سوادآموزي بازگشت به بيسوادي است. افرادي كه خواندن و نوشتن ميآموزند اگر محيطشان غني از مطالب ساده و كاربردي نباشد پس از مدتي آنچه را آموختهاند از ياد ميبرند و دوباره بازميگردند به نقطه اول كه از اين پديده با عنوان بازگشت به بيسوادي نام ميبرند. واقعيت اين است كه در كشورمان هم محيط اين دسته از شهروندان غني از مطالب نيست. من ميتوانم شما را ارجاع بدهم به كتابخانهها و كتابفروشيها، بگوييد من براي يك آدم ٣٥ ساله كه تنها در حد خواندن و نوشتن سواد دارد كتاب ميخواهم، چنين كتابي را پيدا نخواهيد كرد يا مثلا انبوه روزنامهها هيچ مطلبي كه يك آدم كمسواد بتواند از آن استفاده كند وجود ندارد. عمده آموزشهاي ما براي افراد تحصيلكرده طراحي شدهاند نه افراد كمسواد. در مساله آموزش يك جمعيت قابل توجهي كلا به حاشيه رانده شدهاند يعني كسي براي آنها برنامهريزي خاصي نميكند مگر مثلا وزارت بهداشت مقداري در بحث ترويج و آموزش خانواده و يك بخشي هم جهاد كشاورزي در بحث ترويج كشاورزي براي طيف خاصي در نظر بگيرد. مادري اگر بچه نوزاد داشته باشد و زير پوشش خانه بهداشت يا بهورز برود يك بخشي از اين آموزشها را دريافت ميكند يا اگر كشاورزي مايل باشد از خدمات ترويج استفاده كند به اين برنامهها دسترسي پيدا ميكند والا كسي در كشور براي اين گروه برنامهريزي نميكند و آموزش نميدهد و مطلب خواندني هم برايشان پيدا نميشود، كتابها يا براي خردسالان و بچهها هستند يا خيلي سطح بالا هستند. اين جمعيت كمسوادي كه ميگويم برايشان برنامهريزي وجود ندارد نزديك به ٢٠ ميليون نفر هستند.
٢٠ميليون نفر جمعيت كمسواد داريم؟
جمعيت كمسواد و بيسواد. يعني عدد بسيار زيادي است كه ١٠ ميليون نفر بالاي ٥٠ سال و ١٠ ميليون نفرشان زير ٥٠ سال سن دارند و اين يعني جمعيت مولد، موثر و حاضر در صحنه. منشأ بسياري از آسيبهاي اجتماعي به همين دسته برميگردد. برويد ببينيد باعث تصادفات جادهاي و مرگومير در اين حوادث چه كساني هستند. آنهايي كه به عنوان زورگير و مخل امنيت عمومي ميشناسيم را از نظر سطح سواد بررسي كنيد. پرونده كساني را كه درگير مسائل قضايي هستند ببينيد چه كساني بيشترين ميزان سرقت مسلحانه، دزدي، اعتياد، فروش مواد مخدر و طلاق را دارند. وقتي به سراغ مسائل اجتماعي ميرويد ميبينيد علت اصلي مشكلات جايي است كه آموزش غايب است، جايي كه برنامههاي آموزشي در آن طراحي، توليد و اجرا نميشوند و طبيعي است كه اين اتفاقات رخ دهد. البته مشخص است كه اين اتفاقات در ميان افراد تحصيلكرده هم رخ ميدهد اما برخي عوامل ريشه و كليد جريانات اجتماعي هستند. نهضت سوادآموزي تنها نهادي است كه دارد براي اين گروه برنامهريزي و فعاليت ميكند. البته آنچه را به عنوان مقررات و منابع پيشبيني ميكنند واقعا با نياز ما تفاوت دارد. سرانه يك دانشجوي دانشگاه دولتي در كشور بيش از ٥٠ ميليون تومان است اما يك نفر بيسواد كه او هم شهروند همين كشور است چقدر سرانه دارد؟ تازه بسياري از اين دانشگاهيان بعد فارغالتحصيلي ميروند خارج از كشور و بهرهاش را كس ديگري ميبرد اما فرد بيسواد و كمسواد در همين مملكت ميماند. بخشي از عدالتي كه ازش حرف ميزنيم همينهاست.
دولت تدبير و اميد انصافا توجه ويژهاي به اين بحث كرده و مقرراتي وضع كرده كه هم انعطاف ايجاد كرده و هم زمينهسازي كرده براي فراگيري خدمات و مصوبهاي دارد كه در منطقهاي كه در آن هستيم بينظير است. ما تنها كشوري هستيم كه هم سوادآموزيمان رايگان است و هم اگر كسي در اين برنامهها حضور پيدا كند و قبول شود پاداش نقدي دريافت ميكند.
در مورد اين پاداش نقدي كمي توضيح ميدهيد؟
بله الان مصوبه دولت همين است كه اگر بيسوادي پس از شركت در برنامههاي سوادآموزي قبول شود
علاوه بر اينكه دولت هزينه آموزش او را ميپردازد، به خودش هم حداقل ١٣٠ هزار تومان ميپردازد.
براي چه مقطع زماني؟
براي يك دوره تحصيلي كه ممكن است سه تا پنجماه باشد اين ديگر بستگي به وقتي دارد كه فرد ميگذارد. حتي اگر در خانوادهها يك عضو باسواد عضو ديگري را باسواد كند، دولت تمام هزينههايي را كه به معلم و آموزشدهنده ميپرداخت به اين خانواده ميدهد يعني ٧٠٠ هزار تومان براي باسواد كردن يك عضو زير ٥٠ سال به آن خانواده پرداخت ميشود. اينها امتيازاتي است كه كمتر كشورها و دولتها ميدهند. عمدهترين مشكل سوادآموزي در كشورها كمبود منابع مالي است. در كشورمان دولت اين بهانه را از همه ما گرفته است. يعني ميگويد پول سوادآموزي شما را ميدهم و اگر قبول شويد پاداش هم پرداخت ميكنم.
اين طرح چند وقت است دارد اجرا ميشود؟
حدود شش ماه است كه به صورت مصوب اعلام شده و ما هم از طريق نشست خبري و اصحاب رسانه اطلاعرساني كردهايم. خود آقاي رييسجمهور به آن نشست پيام داد.
گفتيد بخشي از ناهنجاريهاي اجتماعي به قشر كمسواد و بيسواد برميگردد شما با نهادهاي مسوول مانند قوه قضاييه و سازمان زندانها در اين بحث همكاري داريد؟
بله با ٢٢ دستگاه تفاهمنامه همكاري داريم كه يكي از آنها سازمان زندانهاست و جزو شركاي بسيار خوب ما هم هست. هر كسي به هر دليلي بخواهد مدتي را در زندان سپري كند و از نعمت سواد محروم باشد ما نخستين كسي هستيم كه به سراغش ميرويم. علاوه بر اين با سازمان زندانها مشغول طرح مشتركي هستيم مبني بر اينكه اگر سرپرست خانواده به زندان بيفتد به فكر آموزش بچههاي آنها هم باشيم چون بخشي از كساني كه ترك تحصيل ميكنند دانشآموزاني هستند كه پدر و مادرشان در زندان هستند، بايد از اين دانشآموزان حمايت مادي و معنوي كنيم تا از چرخه آموزش خارج نشوند. كار مشتركي را هم با نيروهاي مسلح انجام ميدهيم كه هر سربازي كه براي انجام خدمت اعزام ميشود بخشي از وقتش صرف آموزش شود و اين اتفاق در حال حاضر افتاده يعني سربازاني كه بيسواد هستند به مدت سه ماه تنها كارشان سوادآموزي است و هيچ كار ديگري انجام نميدهند غير باسواد شدن.
ميدانيد چه جمعيتي از سربازان در حال طي كردن اين دوره هستند؟
در دورههاي مختلف تعدادشان فرق ميكند چون برخي سه ماهه اول ميآيند برخي سه ماهه دوم و سوم و... از آنجايي كه اين طرح در پادگانهاي آموزشي انجام ميگيرد يك فصلي ميبينيد ٥٠ نفر جذب ميشوند و در فصل ديگر تعداد كمتري. اما سالانه بنا بر اين است كه هيچكس قبل از باسواد شدن خدمت سربازي را ترك نكند.
علاوه بر اين اخيرا سراغ كشاورزان رفتيم و با سازمان تحقيقات كشاورزي تفاهمنامهاي امضا كردهايم و امسال پنج هزار نفر از كشاورزان را با محتواي متناسب با خودشان آموزش ميدهيم. يك سري كتابهاي ما با محتواي عمومي است و برخي ديگر با محتواي اختصاصي مثلا كتاب اختصاصي سوادآموزي براي كشاورزان، كارگران، زنان، زندانيها، اتباع خارجي و... با ستاد پيشگيري از سوءمصرف مواد مخدر هم همكاري داريم، افرادي هستند كه به داخل كمپهاي ترك اعتياد ميروند و براي كساني كه طولاني مدت در اين كمپها هستند دوره سوادآموزي برگزار ميكنند. در برخي استانها حتي سراغ كساني كه دياليز ميشوند هم رفتهايم.
چرا؟
كسي كه دياليز ميشود چند ساعت زير دستگاه هستند و اگر بيسواد باشد در همان زماني كه در حال دياليز شدن است آموزشدهنده به او آموزش ميدهد. يا سراغ معلولان ميرويم، يعني كساني كه به دليل ناتواني جسمي از چرخه آموزش حذف شده بودند و تقريبا در تمامي استانها مواردي را داريم كه مشغول آموزش به آنها هستيم. مثلا در استان گيلان يك دختري به نام مرضيه هست كه تا ١٨ سالگي خواندن و نوشتن بلد نبوده، اين دختر از دست و پا فلج است و فقط ميتواند با دهنش مداد را بگيرد و حالا دارد باسواد ميشود. هزينههاي تحصيلش را هم يك خير پرداخت كرده يعني داريم وارد اين حوزهها هم ميشويم منتها مشكل عمده ما پايين آمدن حساسيت مسوولان است. يك زماني در كشور اعلام كردهايم كه بيسوادي تمام شده و برايش جشن و مراسم گرفتهايم. خيلي از افراد واقعا تصور نميكنند كه ما در كشور ١٠ ميليون نفر بيسواد و كمسواد زير ٥٠ سال داريم. سه ميليون و ٥٠٠ هزار نفر بيسواد و حدود هفت ميليون نفر هم كمسواد كه حداكثر تا ابتدايي خواندهاند و در حال حاضر هم مشغول تحصيل نيستند. .
چه مسائلي باعث شد كه از يك زماني خيال ما راحت شود و فكر كنيم ميتوانيم جشن پايان بيسوادي بگيريم؟
نميدانم شايد به اين خاطر كه در دهه گذشته سياست سازمان بر اين بود كه هر جا به يك درصدي از باسوادي رسيديم در آنجا جشن بگيرند و اعلام كنند كه بيسوادي تمام شده. در صورتي كه ما از اول انقلاب تا سرشماري سال ٩٠ هيچوقت آمار بيسواديمان كمتر از ٩ ميليون نفر نبوده است. در سرشماري سال ٥٥ در كشور ١٤ ميليون و ٧٠٠ هزار نفر بيسواد داشتيم يعني نيمي از جمعيت بيسواد بودند. در سال ٦٥ اين عدد رسيد به ١٢ ميليون نفر و در سال ٧٥ رسيد به ١٠ ميليون، سال ٨٥ رسيد به ٩ ميليون و ٨٠٠ هزار نفر و سال ٩٠ هم رسيد به ٩ ميليون و ٧٠٠ هزار نفر يعني با وجود اينكه هرگز از عدد ٩ ميليون نفر بيسواد پايينتر نيامديم نميدانم چرا در جامعه اينطور تصور شد كه بيسوادي تمام شده است. مثلا شما به عنوان يك شخصيت مطلع در حوزه رسانه فكر نميكنم ميدانستيد كه ما اين همه بيسواد داريم.
اصلا از يك زماني به بعد، مثلا از دهه ٧٠ اسم نهضت سوادآموزي يكباره كمرنگ شد و به تازگي داريم باز هم خبرهايي از فعاليتهاي آن ميشنويم.
بله دقيقا همين است. يعني ما يك رضايت كاذب به جامعه تزريق كرديم و همين منشا مشكلاتمان شد. الان يكي از مشكلات ما همين است كه اصلا باور افراد و مسوولان و دستگاهها اين نيست كه بيسواد در كشور وجود دارد در حالي كه اين درست نيست و اتفاقا مساله بيسوادي چيزي نيست كه فكر كنيم ريشهكن ميشود. در همه كشورهاي دنيا اگر آموزش مداوم نباشد بيسوادي باز ميگردد. اخيرا ديدم كه در آلمان يونسكو طرحي را با عنوان آموزش و پايش سطح سواد پياده كرده است، در اين كشور ديپلم سطح قابل قبولي از تحصيلات است و مقطعي بسيار مهم محصوب ميشود. كسي كه ديپلم ميگيرد علاوه بر آزمونهاي مدرسه بايد در يك آزمون ملي هم شركت كند. خب نگه داشتن افراد ديپلمه در سطح ديپلم همگام با پيشرفت علم مساله مهمي براي آنان به شمار ميرود چون علم جلو ميرود و اگر كسي بخواهد در جا بزند نميتواند همراه با حركت رو به جلوي علم كشورش را همراهي كند. در آزموني كه بر اساس طرح يونسكو برگزار شد مشخص شده است كه ٤٥ درصد افرادي كه ديپلم گرفتهاند نيازمند بازآموزي هستند، به همين ميگويند سوادآموزي منتها آنجا سطح سواد را ديپلم تعريف ميكنند، ما سطح سواد را خواندن و نوشتن تعريف ميكنيم. اين داستان «ز گهواره تا گور دانش بجوي» يعني همين كه هر كسي، در هر سن و در هر مقطع تحصيلي نياز به بازآموزي دارد. خود شما من نميدانم چه رشتهاي خواندهايد و چه سالي فارغالتحصيل شدهايد اما ميتوانم بگويم هر معدلي كه در آن زمان گرفتيد الان ممكن است ديگر آن نمره را نياوريد. همين يعني بازگشت و آموزش بزرگسالان هم به همين شكل معنا پيدا ميكند. هر كسي را اگر ارتقا نميدهيم لااقل بايد در سطح خودش حفظ كنيم. ليسانسه ديروز بايد بتواند دانش خودش را با ليسانسه امروز در يك سطح حفظ كند. تازه اين قلمروي است كه ما اصلا نتوانستهايم به آن ورود پيدا كنيم، يعني هنوز به آن مرحله نرسيدهايم. ميگويند وقتي آب دريا بالا ميآيد هر آنچه در درياست همراهش بالا ميآيد. اگر ميخواهيم درياي دانش بالا بيايد آن موقع هر چه متصل به دانش است، اقتصاد دانشبنيان، كشاورزي دانشبنيان، سياست دانشبنيان همه ريشه در اين دارند.
خب برگرديم به صحبتي كه در مورد بيسوادان بالاي ١٠ سال كرديد كه در واقع ميشود گروه سني كودك و نوجوان. اين دسته را هم تحت پوشش داريد؟
بله جامعه هدف ما در حال حاضر از ١٠ تا ٤٩ سال است. البته بالاي ٥٠ سال هم جامعه هدف محسوب ميشود اما به دليل محدوديت منابع فعلا اين دسته را كنار گذاشتهايم تا در فرصت مناسبي باسوادشان كنيم.
خب در مورد بچهها چطور چون وقتي اسم نهضت ميآيد كسي فكر نميكند كه كودكان و نوجوانان هم نياز داشته باشند كه تحت پوشش اين سازمان باشند.
بله تصور همه بزرگسالان است در صورتي كه اصلا اينطور نيست. اتفاقا ميانگين سني افرادي كه دارند در نهضت سوادآموزي درس ميخوانند در دهه گذشته ٣١ سال است. يك آدم ٣٠ ساله كه پيرمرد و پيرزن نيست، ٣٠ سالهها الان فرزندان دبستاني دارند و بيش از سايرين احتياج به مهارتهاي خواندن و نوشتن دارند و اگر اين فرد باسواد شود فرزندش هم رشد ميكند. مادر باسواد نميگذارد فرزندش بيسواد بماند. يك دليل خيلي مهم براي بچههايي كه قبل از دوره راهنمايي يا متوسطه اول ترك تحصيل ميكنند بيسوادي و كمسوادي والدين است. البته دلايل ديگر مانند شرايط اقتصادي هم هست اما اين هم خودش با سواد در ارتباط است. يعني دلايل ديگر ترك تحصيل و بيسوادي هم به نوعي ريشهشان بيسوادي است. به اندازه كافي تحقيق و پژوهش انجام شده است كه ثابت كند جامعه سالم، جامعه ايمن و منظم و برخوردار از آزاديهاي مدني ريشه در باسوادي افراد آن جامعه دارد. همين است كه بيشتر كشورها از بعد از جنگ جهاني دوم اصل را بر آموزش گذاشتهاند، اگر اينقدر اهميت نداشت ميرفتند سراغ بقيه زيرساختها. ببينيد كشورهايي كه خيلي از ما عقبتر بودند مانند كره بعد جنگ جهاني چيزي ازشان باقي نمانده بود. آقاي بان كي مون، دبيركل سازمان ملل كه خودش اهل كره است، ميگويد: زماني در كشور من بچهها مدرسه و ميز و قلم و دفتر نداشتند و كلاسهاي درس زير درختان تشكيل ميشد و كشور به معناي واقعي به زانو درآمده بود اما سرمايهگذاري روي آموزش كمك كرد تا كره روي پاي خودش بايستد. الان ما در كشورمان به خويشفرمايي اقتصادي نياز داريم، نياز داريم كه مردم دستشان در جيب خودشان باشد. كسي ميتواند دستش در جيب خودش باشد كه اولا اين اعتماد به نفس را به دست آورد كه من ميتوانم كسب درآمد كنم، ميتوانم كار كنم و كارآفرين باشم اگر اين روحيه به وجود بيايد بسياري از مشكلات كشور حل ميشود. ما الان در برخي سياستگذاريها جوري داريم پيش ميرويم كه مردم عادت كردهاند دستشان در جيب دولت باشد. دولتي كه منابعش هر روز دارد كمتر ميشود، درآمدهاي نفتياش پايين ميآيد، جيب دولت خالي ميشود و مردم درميمانند. اين است كه خيلي از مسوولان ما ميگويند ما ميخواهيم به مردم كمك كنيم اما نه از نظام صدقهاي كميته امدادي، يعني اگر كمكي هم ميكنيم بايد باعث شود كه فرد روي پاي خودش بايستد نه اينكه به ما تكيه كند. در اين خويشفرمايي اقتصادي كه نظريه بسيار مدرني است ركن اصلي سواد و دانش است، اقتصاد و فناوري بدون دانش رونق پيدا نميكنند، آزاديهاي مدني و اجتماعي هم بدون دانش و سواد توسعه پيدا نميكنند. مردم بايد اعتماد كنند كه باسوادي به نفع آنهاست.
نگفتيد از بچههايي كه تحت پوشش نهضت هستند آماري داريد؟
سال گذشته طرحي را براي بچههاي ١٠ تا ١٩ سال داشتيم كه طبق آن ١٠٨ هزار نفر بيسواد در اين گروه سني شناسايي كرديم.
و اينها خارج از مدارس معمولي آموزش ميبينند؟
بله. اينها چون بالاي ١٠ سال هستند بزرگسال محسوب ميشوند و در مدارس عادي ثبتنام نميشوند. البته بخش قابل توجهي از اينها دچار معلوليتهاي ذهني هستند و به گواهي سازمان بهزيستي و متخصصان آموزشپذير نيستند و عليالقاعده ما هم نميتوانيم كاري برايشان انجام دهيم. اما آنهايي كه معلوليتهاي جسمي دارند قضيهشان فرق ميكند. مثلا خيلي از خانوادههاي روستايي نميدانستند كه اگر كسي ناشنوا، نابينا يا معلول جسمي باشد ميتواند ياد بگيرد، بخواند و بنويسد. چون اين را نميدانستند فكري براي تحصيل اين بچهها نكردهاند، الان ما داريم به اين دسته خدمترساني ميكنيم، به خصوص براي معلولان با نيازهاي ويژه هزينه اضافي ميپردازيم، يعني براي معلولان ١٠ تا ٢٠ سال حدود ٣٠ درصد بيشتر هزينه ميكنيم. لوازم تحرير ميدهيم و علاوه بر پاداشي كه دولت تصويب كرده برايشان پاداش در نظر ميگيريم. پول بيشتري هم به آموزشدهندههاي اين گروه ميپردازيم و هزينه اياب و ذهاب را پرداخت ميكنيم چون به كرات ديدهايم و لمس كردهايم كه اين افراد وقتي باسواد ميشوند يك بستر بسيار مناسبي براي توسعه ساير توانمنديهايشان به وجود ميآيد. معلولان بيسوادي را داشتيم كه پس از آموزش و باسواد شدن تبديل به نويسنده، نقاش و شاعر شدهاند. يعني سواد دليلي بر شكوفايي ساير استعدادهايشان شده است. براي همين است كه در همه اسناد آمده كه سوادآموزي حق همه شهروندان است و مقدمه آموزش مادامالعمر است.
معاونت ابتدايي وزارت آموزش و پرورش پيش از اين اعلام كرد والديني كه از تحصيل فرزندانشان جلوگيري كردهاند به قوه قضاييه معرفي ميشوند. آيا شما نقشي در شناسايي اين دسته از والدين داريد؟
يك بانك اطلاعاتي داريم كه بر اساس آن بيشتر اطلاعات را ما در اختيار استانها قرار ميدهيم. خب اين مطلبي كه آقاي ديمهور گفتهاند طبق قانون حمايت از حقوق كودك است كه سال ٨٣ تصويب شد و آيين نامه اجرايي آن هم نوشته و دستورالعملهاي اجرايي آن هم تدوين شده است. من از آنجايي كه زماني معاون آموزش عمومي بودم كامل در جريان اين مساله هستم. مدرسه، آموزش و پرورش يا نهادهاي ديگر ميتوانند عليه اوليايي كه مانع از حضور فرزندانشان در مدرسه ميشوند طرح دعوي بكنند و دادگستري هم موظف است كه طبق قانون خارج از نوبت به اين پروندهها رسيدگي كند.
چه مجازاتي براي آنها در نظر گرفته شده؟
مجازاتي كه طبق قانون پيشبيني شده سه ماه و يك روز حبس است و يك ميليون تومان جزاي نقدي كه در نوع خودش مجازات سنگيني است. اما اثبات اينكه تعمدي از سوي والدين وجود داشته يا نه بر عهده قاضي است.
-------------------------
پایان