گزارش یک روزنامه از اوضاع خطاهای پزشکی در کشور
هستند پروندههاي بسياري كه در جريان آن، فرد دچار معلوليت ميشود. نمونه اين پروندهها براي امير رقم خورد كه در جريان آن فرزندش پس از تولد دچار معلوليت و همسرش براي هميشه از نعمت مادر شدن محروم شد. سه سال قبل بود كه امير با هزاران اميد، همسر باردارش را براي زايمان به بيمارستان چمران تهران منتقل كرد. او از خوشحالي در پوست خود نميگنجيد و هر لحظه در انتظار شنيدن خبر خوشي بود تا صورت پسرش را ببيند. سرانجام لحظه ديدار فرار رسيد و پسرش به دنيا آمد، اما يك راست به اتاق نگهداري نوزادان بيمار منتقل شد. چند روزي گذشت تا اينكه امير فهميد نوزادش به خاطر قصور پزشكي براي هميشه از چهار حس اصلي محروم شده است. او از آن روز به بعد با مشقتهاي زيادي براي نگهداري و درمان پسرش دست به گريبان است.
مثل پروندهاي كه 31 شهريور سال 89 جريانساز شد. پسري به نام سجاد وقتي متوجه شد كه مادرش به علت قصور پزشك فوت شده است، دست به اسلحه برد و دكتر سرابي را با شليك گلوله به قتل رساند. سجاد بعد از بازداشت محاكمه و در ملأعام قصاص شد. نمونههاي ديگري از نارضايتيها در جريان پرداخت نكردن هزينههاي درماني رقم ميخورد. يكي از پروندههاي شاخص، ارديبهشت ماه سال 90 رقم خورد. وقتي چند بيمار توان پرداخت هزينه درماني خود را در بيمارستان امام خميني تهران پيدا نكردند، كاركنان بيمارستان آنها را در حاشيه شهر رها كردند. انتشار اين خبر، نگراني عمومي و بياعتمادي به رفتار جامعه پزشكي را به همراه داشت. از نمونههاي ديگر مربوط به كشيدن بخيه از گلوي كودكي خردسال در بيمارستان خمينيشهر اصفهان بود. اين حادثه آذرماه امسال رقم خورد و پزشك و پرستار اين رفتار غيراخلاقي را نسبت به يك كودك رقم زدند.
هستند پروندههاي بسياري كه در جريان آن، فرد دچار معلوليت ميشود. نمونه اين پروندهها براي امير رقم خورد كه در جريان آن فرزندش پس از تولد دچار معلوليت و همسرش براي هميشه از نعمت مادر شدن محروم شد. سه سال قبل بود كه امير با هزاران اميد، همسر باردارش را براي زايمان به بيمارستان چمران تهران منتقل كرد. او از خوشحالي در پوست خود نميگنجيد و هر لحظه در انتظار شنيدن خبر خوشي بود تا صورت پسرش را ببيند. سرانجام لحظه ديدار فرار رسيد و پسرش به دنيا آمد، اما يك راست به اتاق نگهداري نوزادان بيمار منتقل شد. چند روزي گذشت تا اينكه امير فهميد نوزادش به خاطر قصور پزشكي براي هميشه از چهار حس اصلي محروم شده است. او از آن روز به بعد با مشقتهاي زيادي براي نگهداري و درمان پسرش دست به گريبان است.
وي درباره حادثه به خبرنگار روزنامه جوان ميگويد: ساعت 15:19 روز 11 آبان ماه سال 91 بود كه همسرم را براي زايمان به بيمارستان چمران منتقل كردم. به پزشك بيمارستان گفتم كه با توجه به مشكلي كه همسرم دارد، زايمان از طريق سزارين انجام گيرد، اما پزشك گفت كه اين موضوع را من تشخيص ميدهم. در نهايت پس از گذشت حدود چهار ساعت يعني ساعت 23 همان شب همسرم را به اتاق مخصوص بردند و به روش طبيعي نوزاد را به دنيا آوردند. متوجه شدم كه به خاطر قصور پزشكي همسرم به كما رفته و پسرم نيز به خاطر همين قصور پزشكي كه فشار زيادي به سرش آمده، تشنج گرفته و به اتاق مخصوص نگهداري نوزادان بيمار منتقل شده است. چند روزي گذشت و پزشك معالج چيزي به من نگفت و همسرم همچنان در كما و پسرم در بخش مخصوص بستري بود. بعد از تحقيق فهميدم پسرم هنگام زايمان بر اثر فشار زياد به سرش لكههاي خون در سرش بهوجود آمده است. پس از چند روز كه پسرم را تحويل من دادند، پزشك معالج خيلي با من حرف زد و گفت كه او قصوري نكرده است، اما من هنوز از اصل ماجرا بيخبر بودم و نميدانستم كه چه بلايي سر من و خانوادهام آوردهاند. پسرم را با كوله باري از دارو گرفتم و قرار شد هر بار كه داروهايش تمام شد، دوباره براي معاينه پيش دكتر متخصصي ببرم. مدتي بعد هم همسرم وضعيت جسمانياش بهتر شد و در حالي كه به خاطر همان قصور پزشكي رحمش را از دست داده بود، از بيمارستان مرخص شد، اما پسرم هر روز حالش بدتر ميشد تا اينكه او را پيش پزشك متخصص اعصاب و روان بردم. پزشك متخصص براي پسرم ام آر اي و سي تي اسكن نوشت. پس از انجام آزمايشها بود كه تازه متوجه شدم، فرزندم براي هميشه معلول خواهد ماند. پزشك متخصص بعد از ديدن ام آر آي و سي تي اسكن گفت كه به خاطر كوتاهي و قصور پزشكي اكسيژن به مغز نوزاد نرسيده و براي هميشه به اين درد گرفتار شده است.
وقتي اين موضوع را شنيدم دنيا براي من و همسرم تاريك و سياه شد. پس از آن به سراغ جانشين بيمارستان رفتم و موضوع را براي او توضيح دادم، اما او انگار نميدانست كه ما با چه مشكلي روبهرو هستيم و فقط گفت كه ما بيمه داريم، برويد شكايت كنيد و ما غرامت ميدهيم. حرفهاي جانشين بيمارستان خيلي رنج آور بود تا اينكه به دادسراي ويژه جرائم پزشكي رفتم و از پزشك معالج شكايت كردم. شكايت من در كميسيون پزشكي بررسي شد و تمامي اعضاي كميسيون در تاريخ 10 شهريور ماه سال قبل، پزشك معالج را صددرصد مقصر شناختند، اما پزشك وقتي متوجه شد، به اين رأي اعتراض كرد و پرونده به كميسيون ديگري ارجاع شد كه اين بار در كمال ناباوري رأي صددرصد به نفع پزشك صادر شد. پس از اين دوباره به دادسرا مراجعه و اعتراض كردم كه اين بار پرونده به دادگاه فرستاده شد تا در اختيار كميسيون تخصصي اعصاب و روان قرار گيرد. الان سه سال است كه فرزندم هيچ حركتي ندارد. او علاوه بر مشكل حركتي از بينايي هم دچار مشكل شده است و روز به روز وضعيتش بدتر ميشود. من كارمند هستم و خانهام در حوالي پاكدشت است. ماهانه فقط 200 هزار تومان دارو براي او ميخرم و يك ميليون پانصد هزار تومان هم براي كار درماني و گفتار درماني در شهر تهران هزينه ميكنم. خيلي از بيماران در بيمارستانها علاوه بر بيماري خود دچار رنج مضاعفي ميشوند. يك نفر به داد اين بيماران برسد.
فرجام
فرجام يك اشتباه از طرف پزشك ميتواند باعث معلوليت يا مرگ بيماري شود كه براي درمان به پزشك مراجعه كرده بود. هر چند هستند پزشكاني كه براي خدمت به بيماران راهي دور افتادهترين نقاط كشور ميشوند، اما روي سخن با پزشكاني است كه براي ارائه خدمت به بيماران سوگند ياد كردهاند. متوليان بهداشت كشور بدانند كه نارضايتي از خدمات درماني اين روزها فراگير شده است. اگر به اين امر باور ندارند به عنوان يك فرد عامي راهي يك بيمارستان شوند تا خود شاهد ماجرا باشند. بايد به داد بيماران رسيد و اجازه نداد كه آنها جز اندوه بيماري، اندوه ديگري داشته باشند. متوليان امر بهداشت بدانند كه درمان كردن بياخلاقي در بيمارستانها با فرمان و دستور، راه به جايي نميبرد.
----------------------
پایان