ضعف مديران مراكز درماني را سست ميكند
اين دو كاملا با هم متفاوتند. در مديريت در بحران، ما در شرايط بحراني اصولا بههيچوجه آمادگي نداريم و در نتيجه مديريتمان هم چيزي كه ميخواهيم از كار در نمييايد. ولي در مديريت بحران، از قبل، بحران را بهطور فرضي ايجاد ميكنيم كه درصورت واقعي شدن آن هر كس بتواند مسئوليت خود را ايفا كند.
در مورد ما بيشتر گزينه دوم مطرح است. ببينيد بحران مسئلهاي است كه ما از آن گريزي نداريم. چون بالاخره يك روز زلزله اتفاق خواهد افتاد. ما بايد ببينيم كشورهاي ديگر با اين بحران چطور برخورد ميكنند. مثلا در كشور ژاپن درصورت بروز زلزله ساختمانهاي مكعبي روي زمين ريخته شده و با جرثقيل دوباره بلند ميشوند. در هائيتي زلزله ميآيد و دويست هزار نفر قرباني ميدهد درحاليكه همين زلزله در شيلي قربانيانش در حد دو هزار نفر است.
ما نميتوانيم با بحران مقابله كنيم پس بايد آن را مديريت كنيم. مثلا اگر در كلانشهر تهران اتفاقي مثل زلزله بيفتد، به اين فكر كردهايم كه درمان مصدومان در اين شرايط به چه صورت است؟ به اين فكر كرديم كه آيا اصلا جاي امن و بيمارستان مستحكمي براي نگهداري حجم عظيمي از بيماران وجود دارد؟ اين در شرايطي است كه 2 ساعت بعد از اينكه زلزله رخ داد بوي تعفن تمام شهر را فرا خواهد گرفت. قاعدتا وقتي بحران اتفاق ميافتد ما به سرعت ميخواهيم با منابع ماليمان خسارات وارده را جبران كنيم درحاليكه ما ضعفهايمان را نميتوانيم از اين طريق برطرف كنيم چون بايد قبل از آن تمام اين اتفاقات را پيشبيني كنيم. بايد اول از همه زيرساختهايمان را اصلاح كنيم ولي ما به جاي اينكه به كيفيت فكر كنيم هميشه كميت را در نظر ميگيريم.
مهمترين آيتم استحكام خود مركز است و در مراحل بعدي تجهيزات پيشرفته و پرسنل آموزش ديده.
پرسنل درماني آموزشهاي كلي درماني را ديدهاند منتها اينكه بتوانند در شرايط سخت از اين آموختهها استفاده كنند مهم است و در اين مورد لازم است كه مراكز درماني هر چند وقت يك بار شرايط بحراني را بهطور آزمايشي ايجاد كرده و توانايي پرسنل را امتحان كنند. اين اتفاق بايد هر 3 ماه يكبار بيفتد. ولي بهطور كلي آماري كه وزارت بهداشت در مورد مراكز درماني با اين خصوصيات داده خيلي اميدواركننده نيست.
همينطور است، ببينيد ما در اين كشور مشكل مالي نداريم و فقط مشكلمان مديريت است. درحاليكه براي مقاومسازي يك مركز درماني با يك مديريت درست ميتوان كمتر متحمل يك هزينه شد تا اينكه بعد از بروز بحران اين هزينه را انجام دهيم. در خيلي از مراكز درماني يا حتي بيمارستانها كه من نام آنها را نميبرم، حتي يك موتورسيكلت هم نميتواند وارد آن شود يا حتي يك ماشين آمبولانس. اينها خود عامل ايجاد بحران هستند.
يا اينكه مردم نميدانند درصورت بروز زلزله و افزايش آسيبها اصلا كدام مركز درماني امن باقي مانده كه بخواهند به آن مراجعه كنند.
براي همين است كه ما ميگوييم علاوه بر ايجاد مكانهاي امن بايد يك اطلاعرساني درست هم انجام شود كه مردم بدانند درصورت بروز بحران به كدام مراكز مراجعه كنند تا همه در اين شرايط فقط در يك مركز جمع نشوند و مراكز ديگر خالي باشند.
اينكه يك شخص يا يك سازمان را بخواهيم مقصر يا مسئول بدانيم ناعادلانه است.
باز هم ميگويم مشكل كشور ما مشكل مديريت است پس بايد به مديران براي آموزش و يادگيري فضا داده شود كه اين يك همت ملي ميطلبد.
بله، متأسفانه در كشور ما براي انتخاب كردن مديران معياري وجود ندارد كه آن مدير چقدر كار كرده و تجربه دارد. براي همين اين مدير مسلما در طول دوره خدمتش سعي و خطا كرده و هزينه تحميل ميكند. بهنظر من بايد دورههاي مديريت اجباري شود يك مدير بايد 2 دوره مديريت و آيتي را بگذراند كه بتواند ارتباطاتش را درست كند. منتها هيچ كدام از اين آيتمها وجود ندارند.
ببينيد اينكه روي كاغذ گفته شود مركز تا چند ريشتر مقاوم است، اصلا ملاك نيست. مركز درماني بايد حتما تست شود و بايد حتي اگر 10 سال طول كشيد، در مورد همه مراكز درماني اين تست انجام شود.
منبع : همشهری آنلاین - سميه شرافتي