آقای وزیر این گزارش را بخوانید!
«بیمارستانهای کشور با کمبود تخت مواجهاند و در بیمارستانهای دولتی، احوال تعداد زیادی از بیماران در صف خالی شدن تخت آی سی یو، هر روز بد تر از قبل میشود.» این خبری است که بارها و بارها آن را خوانده و شنیدهایم، اما به طور حتم اغلب به عمق مطلب توجه نکرده ایم. شاید سری تکان دادهایم و اندکی هم متاثر شده ایم، اما عاقبت به این نتیجه رسیده ایم که این یکی هم مثل بسیاری از کمبودهای دیگر، و پی نبرده ایم که این موضوع تا چه اندازه قابلیت تبدیل شدن به حد فاصل مرگ و زندگی بسیاری از مردم کشورمان را دارد.
روزنامه قانون در ادامه نوشت: اینکه بیمارستانهای ایران با کمبود تخت مواجه هستند و آی سی یوها برای نمونه حتی یک تخت خالی ندارند، در واقع به این معناست که اگر به هر دلیل خودتان یا یکی از نزدیکانتان احتیاج فوری به استفاده از تجهیزات آی سی یو پیدا کرد، باید اینقدر توی اورژانس بمانید که یا تختی برایتان خالی شود یا بمیرید. راه سومی هم هست، اینکه از نظر مادی به حدی تامین باشید که مریضتان را از این فضای شلوغ و بی حساب و کتاب بیرون ببرید و در یک بیمارستان خصوصی، هزینههایتان برای در اختیار داشتن یک تخت خالی سر به فلک بکشد. اما در اکثر موارد این توان مادی وجود ندارد، و این حکایت این روزهای بسیاری از مردمان کشور ماست که از وضعیت نابسامان بهداشت و درمان کشور، اشک به دیده و خون به دل دارند. یکی از این هزاران نفر، «فاطمه بیرنگ» است. زنی جوان که وقتی در گفت و گو با «قانون» پرده از مشکلش برداشت، حاضر بود همه چیز و همه کس را برای زنده نگه داشتن عزیزش بدهد، تنها به ازای داشتن یک تخت خالی در آی سی یو.
برادرم را کشتند و به ما تحویل دادند
«شب پنج شنبه برادرم عباس تصادف کرد و توسط اورژانس به یکی از بیمارستانهای دولتی منتقل شد. ما خبر نداشتیم. تمام طول شب همه جا را به دنبال او گشته بودیم تا اینکه عاقبت توی یکی از بیمارستانها پیدایش کردیم. خودمان را که رساندیم دیدیم برادرم با آن وضعیت وخیم ساعتها توی راهرو مانده بوده، تنها به این دلیل که پرسنل بیمارستان از هویتش خبر نداشته اند. این در حالی است که سی تی اسکن سرش شکستگی جمجمه را نشان داده بود.» اینها گلایههای خواهری جوان است که برادر 16 ساله اش «عباس بیرنگ» 5 روز تمام بین مرگ و زندگی دست و پا زده. فاطمه در گفت و گو با «قانون»، در حالی که لحن صدایش هم مثل احوالی که در این چند روز داشته شتاب زده و بی قرار است، ادامه میدهد: « به ما گفتند برادرتان احتیاج مبرم به آی سی یو و مراقبتهای ویژه دارد، اما در آی سی یو این بیمارستان تخت خالی نیست. 3 تا 4 نفر هم مثل شما در انتظار هستند تا یکی از تختها خالی شود و منتقلشان کنند. پس بهتر است اینجا منتظر نمانید و بگردید در یک بیمارستان دیگر تخت خالی پیدا کنید.» فاطمه اظهار تاسف میکند از اینکه مراقبت و راهنمایی پرسنل بیمارستان برای آنها به همین چند جمله ختم شده و پس از آن هیچ کس در این مرکز درمانی، احوال آنها را پیگیری نکرده. میگوید:
« بیمارستانهای دولتی که اصلا جواب درست و حسابی به ما نمیدادند و فقط میگفتند تخت خالی نداریم. اگر خودمان را میکشتیم هم سوپروایزر حاضر نبود اندکی کمک کند شاید جایی در بیمارستانی دیگر برای برادرم پیدا شود. وضعیت مالی خانواده نیز در حدی نیست که توان انتقال به بیمارستان خصوصی را داشته باشیم. در گیر و دار یافتن تخت، برادرم 2 روز در اورژانس ماند، بدون اینکه حتی به خودشان زحمت بدهند امکانات آی سی یو را برایش به اورژانس بیاورند. صبح شنبه در سی تی اسکن دوم فهمیدیم که خونریزی مغزی کرده.» بغض میکند و صدایش میلرزد: « برادرم به کما رفته، نه تنها به خاطر کمبود تخت و تجهیزات بلکه به این دلیل که هیچ کنترل و مراقبتی در اورژانس برای او وجود نداشت. اصلا جواب ما را نمیدادند. من بارها میپرسیدم داروهایی که برایش تزریق میکنید چیست؟ وضعیتش چگونه است؟ میگفتند مسکن و چرک خشککن و دگزامتازون کافی است. میرفتند و میآمدند و سرکی هم به وضعیت او میکشیدند تا وظیفه شان را از سر باز کرده باشند. هر وقت میپرسیدم چرا حالش این قدر وخیم شده میگفتند چیزی نیست، عادی است، احتیاج به آی سی یو دارد. من میگفتم برادرم دارد میمیرد، میگفتند چیزی نیست، آیسییو که خالی شد میبریمش. این وضعیت بود تا اینکه عاقبت یکی از نزدیکان موفق شد در وزارت بهداشت از یکی از مسئولان کمک بخواهد. آنجا بود که پرسنل کمیبه خودشان آمدند. انگار که فهمیده باشند ما آنقدرهم بیکس و کار نیستیم و کسی هست که هوای کارمان را داشته باشد، اوضاع برادرم را پیگیری کردند. سوپروایزر که کوچک ترین کاری برایمان انجام نمیداد، با یک تماس کوتاه از طرف وزارت بهداشت ناگهان در اختیار ما درآمد و اینقدر گشت تا عاقبت تختی خالی در بیمارستان خصوصی «پارسا» پیدا کرد. با کمکهای وزارت بهداشت برادرم را به «پارسا» منتقل کردیم که هزینههایش نسبت به دیگر بیمارستانهای خصوصی پایین تر و مناسبتر است. میتوانم فقط این را بگویم که در آن بیمارستان دولتی، این بچه را کشتند و به ما تحویل دادند.»
12 میلیون تومان، ارزان ترین هزینه جراحی
علایم حیاتی عباس که بعد از انتقال به بیمارستان «پارسا» به شدت ضعیف بود، روز گذشته به گفته پزشک بالاتر آمده. فاطمه در توضیح احوال عباس بعد از انتقال به «قانون» میگوید: « در بیمارستان پارسا، آتل را از پای شکسته عباس باز کردند و دیدیم پایش سیاه شده. پزشک میگفت وضعیت این پا در حال حاضر باید برای عباس با دردی کشنده همراه باشد، اما سطح هوشیاری او پایین تر از این حرفها آمده بود. قبلا نسبت به گرفتن دست و پایش واکنش نشان میداد اما آن شب هیچ عکس العملی به هیچ چیز نداشت. دکتر گفت خونی که در مغزش لخته شده باید خارج شود. جراحی قطعی شد و ما در پی فراهم کردن هزینه بودیم که گفتند دست نگه داریم، نوسان قلبش اینقدر نامنظم شده بود که گاه زیر 50 میرفت و گاه بالای 80 میآمد و امکان جراحی را عملا ناممکن میکرد.»
او در خصوص آخرین وضعیت عباس، میگوید که هنوز پزشک مغز و اعصاب او را ندیده تا پیگیر آخرین شرایط باشد اما آنچه به عنوان آخرین اخبار به او داده اند این بوده که صبح امروز هوشیاری اش اندکی بالاتر آمده و هر چند هنوز آماده جراحی نیست، اما حرکت، بی قراری و نالههایش اندکی بیشتر شده. ما نیز هم چنان درگیر هزینه جراحی هستیم. متاسفانه بیمه نداریم و خودمان باید به نحوی، 12 میلیون تومان هزینه جراحی را فراهم کنیم که گفته اند ارزان ترین هزینه این جراحی است.» با خستگی میگوید: «باور کنید بعد از این همه سال ما هنوز مستاجریم، پدرم بیکار است. از پس تقبل این هزینهها بر نمیآید. رانندهای هم که به برادرم زده متواری است و کسی نتوانسته شماره او را بردارد. نمیدانم چه باید کرد؟ تنها هستیم.»
بیمارستانهای مملکت تخت ندارند، کتمان نکنید
افزایش تختهای آی سی یو در کشور یکی از وعدههای مسئولان به مردم در سال 1386 بود، اما حالا با گذشت 6 سال از آن روزها، وضعیت وخیم این تختها هم چنان یکی از بحرانهای اصلی نظام سلامت در کشور است. محمد آقاجانی، معاون درمان وزیر بهداشت در گفت و گو با «قانون» کمبود تختهای آیسییو در بیمارستانها را حقیقتی میداند که بارها در مورد آن اخطار داده شده. او که در یکی دو روز گذشته دستور انتقال عباس به بیمارستان پارسا را ابلاغ کرده، میگوید: «بیمارستانهای مملکت تخت ندارند. این را که نمیشود کتمان کرد. بودجه نیست و تختی هم در کار نیست. ما این را بارها گفتهایم اما نتیجه ای ندیده ایم که امید بخش مردم باشد.» دکتر «علی شهرامی»، معاون اجرایی معاونت درمان وزارت بهداشت که این روزها جای محمودرضا محقق را در این وزارتخانه گرفته نیز در گفت و گو با «قانون» با اشاره به اینکه تخت آی سی یو در کشور محدود است و هزینه آن بالاست، میگوید که بیمارستانها مجبورند برخی بیماران را ناچار در بخش یا اورژانس بستری کنند. وی میگوید: «در این حالت پرسنل اورژانس موظف هستند خدماتی که از نظر درمانی لازم است به بیماران اورژانس ارائه کنند و هیچ مریضی نباید به حال خود رها شود.» شهرامی آمار و ارقام مربوط به کمبود تخت آیسی یو و بودجه خرید این تختها برای کشور را موضوعی جدی دانسته و میگوید: «این ارقام باید با بررسی دقیق اعلام شوند و من در حال حاضر نمیتوانم چیزی در مورد آن بگویم. اما مسئله اینجاست که تا هزینه تامین نشود و مسئولان توجه خود را به این موضوع معطوف نکنند، بیش از آنچه هست تختی نخواهیم داشت.»
آقای وزیر بهداشت! این گزارش را بخوانید
وضعیت بحرانی نظام سلامت در کشور، مدتهاست یکی از بزرگ ترین نقاط ضعف دولتها و خار چشم مردمیشده که نه توانی برای پرداخت هزینههای سرسام آور درمان دارند و نه یک متولی دلسوز و حمایت گر. نه تنها اضطراب حاصل از کمبود تخت در بیمارستانها، که هزار و یک کم و کسری دیگر در نظام بهداشت کشور از هزینههای کمرشکن دارو گرفته تا تقلبی بودن آن، ازکمبود تجهیزات تا کارایی نداشتن آن و از کوچک شدن هر روز جیب مردم و بزرگ شدن هر روز چالههایی که افراد در راه زنده نگه داشتن عزیزانشان مجبورند پشت سر بگذارند، پشت مردم را خم کرده. چالههایی که افراد اغلب هم نمیتوانند از آن عبور کنند و عاقبت فقیرتر از گذشته ته آن باقی میمانند. این حرفها هزاران بار به هزار زبان مختلف از سوی افراد متفاوت گفته شده اما حاصل آن پیدا شدن گوش شنوایی برای شنیدن نبوده. بیمارستانها این روزها تبدیل به فضایی شده که مردم اگر از بیماری و تصادف و غیره نمیرند، از رسیدگیهای نامناسب و کمبود امکانات و تجهیزات خواهند مرد.
------------------------
پایان